آرت کافه-سیدرضااورنگ:بازیگران دنیای خود را دارند و دلی که از شیشه نیز نازک تر است.هرچند با تلنگری می شکند،اما بزرگان این هنر،همیشه این شکستگی را با محبت مردم و عشق به آنان بند زده و می زنند یا به گونه ای رفتار می کنند تا کسی ترک های این شکست را نبیند و یا حتی صدای شکستن را نیز نشنود.
کم نبودند چنین بازیگرانی و کم نیستند.اکنون نیز در کوچه و پس کوچه های تهران مظلوم،دور از نظر در خلوت خویش روزگار را به سختی می گذرانند.
یکی از این هنرمندان بازیگر فردوس کاویانی است،بازیگری کاربلد و صاحب سبک که نظیری نمی توان برای او پیدا کرد.هر بار روی صحنه رفت یا مقابل دوربین،بی عیب و نقص کار خویش را به انجام رسانده و مورد تحسین قرار گرفته است.
اوایل دهه ۶۰ و در بحبوحه جنگ،تئاتر شهر فعال بود و میزبان علاقه مندان و تماشاگران فرهیخته تئاتر.فکر کنم نمایش «پلکان» روی صحنه بود.فردوس کاویانی نقش اول این نمایش را بازی می کرد.بازی اش چنان جذاب بود که همه محو هنرنمایی وی بودند.در میانه کار آژیر قرمز به صدا درآمد و برق رفت.سالن در تاریکی فرو شد.هیچ تماشاگری به احترام تئاتر و بازیگری که روی صحنه بود از جای خود تکان نخورد،حتی با وجود خطر جانی.
فردوس کاویانی نیز در تاریکی،همانجایی که داشت نقش خود را بازی می کرد بی حرکت ایستاد .پس از مدتی چند چراغ بادی آوردند و روی صحنه روشن کردند.این هنرپیشه حرفه ای کار خود را از همان نقطه شروع کرد و به هنرنمایی ادامه داد،بدون اینکه دچار استرس شود یا دیالوگ ها را فراموش کند.اگر فردوس کاویانی در چنین شرایطی به بازی خویش ادامه می دهد،به سه دلیل عمده است،احترام به تئاتر، مردمی که به تماشای آن نشسته اند و توانایی حرفه ای.امروز کمتر بازیگری پیدا می شود تا بازی اش چنین قدرتمند باشد و اخلاق حرفه ای اش محکم و پایدار.
فردوس کاویانی در فیلم ها و سریال هایی هم که هنرنمایی کرده این قدرت و حرفه ای بودن را به رخ همه کشیده است.بازی اش همیشه درخشان بود، از سریال غیرقابل تکرار «آینه» گرفته تا فیلم جذاب «اجاره نشین ها».وی در مجموعه بسیار موفق «محله برو بیا» نیز که مخصوص کودکان و نوجوانان بود،بازی درخشان و گیرایی مقابل دوربین اجرا کرد.
تعداد نمایش ها ، فیلم و سریال هایی که بازی کرده شاید قابل شمارش نباشند،اما بازی اش همیشه مخاطبان را به وجد آورده و مورد تحسین آنان قرار گرفته است.تیپ خاص و با نمکی داشت که تماشاگر را جذب بازی اش می کرد.
وقتی که عده ای کارنابلد و مدیران کارمند صفت،عنان اختیار تئاتر،سینما و تلویزیون را دردست گرفتند،اولین کارشان جفا به فردوس کاویانی و دیگر هنرمندان و بازیگرانی چون او بود.
مدت ها گذشت و کسی فردوس کاویانی را روی صحنه یا مقابل دوربین ندید،انگار که چنین شخصیت بزرگی اصلا در تئاتر،سینما و تلویزیون ایران وجود نداشته است!نه کسی برای کار دعوتش کرد و نه حتی سراغی از او گرفت.اکثر مدیران هنری،سینمایی و تلویزیونی نیز فقط تمایل داشتند به دیدار نابازیگران خوش منظر بروند و با آنان عکس و فیلم بگیرند!کدام مسوولی سراغی از این مرد هنرمند و سربه زیر گرفت؟کی به عیادت و دستبوسی اش رفتند؟هرکس رسم بی وفایی را بنیان نهاده، خیانت کرده است به ساحت شریف انسان و انسانیت.
اگر هنرمندی موهایش سپید شد و محاسنش دو رنگ،دیگر نباید سراغ او رفت و حالی از وی پرسید؟
بیماری به درد عزلت نشینی فردوس کاویانی افزوده شد تا خانه نشینی اش تشدید شود.چندی پیش اهالی تئاتر در مراسمی از وی تقدیر کردند. اکثر حاضران باور نکردند صاحب آن گونه های فرورفته و تن تکیده،فردوس کاویانی طناز و همیشه سر حال باشد!
زمان گذشت تا اینکه خانه سینما که در طول این سال ها سراغی از فردوس کاویانی نگرفته بود،برایش مراسم نکوداشتی برگزار کرد.در این مراسم تهیه کنندگان،کارگردانان و بازیگرانی حاضر بودند که فردوس کاویانی به کارشان ارزش و اعتبار داده بود.اکثر آنانی که در این مدت طولانی یادی از او نکرده بودند،بدون حضور وی، داد سخن سر داده و یادش را گرامی داشتند!
فردوس کاویانی به این مراسم نیامد،هرچند بیماری را بهانه کردند،اما نیامدنش دلیل مهم تری داشت.او دلگیر بود از این جماعتی که تا نفس داشت برای آنان اعتبار بیافریند، دور و برش چرخیدند،اما همین که گرد پیری بر چهره اش نشست،او را ها کرده و یادی هم از وی نکردند.
فردوس کاویانی دوست نداشت چشم کم سویش به چشم دریده چنین افرادی بیفتد،برای همین حاضر نشد از کنج عزلت خود بیرون بیاید و با آنچه دوست ندارد روبرو شود!
چه بدخواهان بخواهند و چه نخواهند،فردوس کاویانی،شقایقی است در دل کویر عرصه بازیگری ایران که همواره و از هر سو به چشم آمده و خواهد آمد.