
متأسفانه در سینمای ایران، از آغاز تا امروز فیلمنامه نویسی مشکل داشته و دارد. یکی از مشکلات بزرگ فیلمنامه های ایرانی نبود هنر دیالوگنویسی است. اغلب فیلمهای ایرانی فاقد این هنر هستند، هنری که به فیلمها جان میدهد و آنها را پرتنش و پرکشش میکند. دیالوگنویسی تکنیکهای خاص خود را دارد که باید آنها را آموخت و به کار بست. دیالوگ وقتی نوشته میشود که تصویر جوابگو نباشد، بنابراین تا زمانی که تصویر گویاست، دیالوگ کارایی ندارد.
وظیفه اصلی دیالوگ: انتقال اطلاعات به تماشاگر، پیش راندن داستان، افشای شخصیتها و افشای حالت عاطفی شخصیتهاست.
اینها چهار رکن اصلی دیالوگنویسی است که دیالوگ را از گفتوگوی عادی و بیخاصیت مجزا میکند. گاه در فیلمهای ایرانی، بهخصوص سریالها دیده و شنیده میشود دو بازیگر دقایق زیادی را به گفتوگو میپردازند، اما نشانی حتی از یک دیالوگ خوب نیست. این نشاندهنده آن است که نویسنده فیلمنامه با اصول دیالوگنویسی آشنا نبوده، اگر بود، گفتوگو اینهمه طولانی نمیشد و حداقل یک دیالوگ خوب رد و بدل میشد. گاهی نیز برخی از نویسندهها کلمات عجیب و غریب را در دهان کاراکترها میگذارند که هیچ کارکردی ندارند، بدتر اینکه تمام شخصیتها مانند یکدیگر حرفی میزنند! این یعنی فاجعه در فیلمنامه.
آیا لحن و طرز برخورد همه مردم یکسان است؟ اگر نیست چرا دیالوگ تمام کاراکترها در اکثر فیلمنامه های ایرانی یکسان نوشته میشود؟!
در آموزش فیلمنامه نویسی نیز، اول باید نوشتن ارکان دیگر فیلمنامه را به هنرجویان آموخت، بعد آموزش دیالوگنویسی را آغاز کرد، زیرا دیالوگنویسی مشکلترین و حساسترین بخش فیلمنامه است. در این مقال مختصر، مجال آن نیست تا بیش از این از هنر دیالوگنویسی نوشت، چراکه دنیایی است وسیع که در قاب کوچک نمیگنجد.
آموزش درست دیالوگنویسی، وظیفه تمام مراکز آموزشگاهی است، از دولتی گرفته تا خصوصی. اگر هنرجو در مرحله آموزش با هنر دیالوگنویسی توسط استادان مجرب آشنا نشود، پس از فارغالتحصیلی امکان آموختن آن بسیار مشکلتر میشود. امید است مدیران و مدرسان آموزشگاهها، روی این مهم دقت بیشتری کنند و با یک برنامهریزی جامع، هنر دیالوگنویسی را اشاعه دهند.