آرت کافه،جشنواره جهانی فیلم لندن چهارشنبه این هفته (دهم اکتبر) افتتاح شد. از میان فیلمهای منتخب ۷۵ کشور جهان، این ۱۰ فیلم را نباید از دست داد.
روما/آلفانسو کوآرون
محله روما (یا رم، محلهای در مکزیکوسیتی)، سرآغاز حیرت انگیزی است در کنکاش در احوال دو طبقه مختلف اجتماعی که به طرز غریبی با هم پیوند میخورند؛ مرثیهای درباره تنهایی انسان و مقهوم ترک شدن و تنها ماندن با دیدگاهی زنانه که بر بستر روایتی بسیار دقیق (آرام و بسیار کند، اما در عین حال بسیار جذاب برای مخاطب خاص) با تصاویری سیاه و سفید که کماکان از قدرت ترکیب بندی شگفت انگیز سازنده مکزیکیاش بازگشتی پس از فیلم جاذبه؛ با یک وقفه پنج ساله حکایت دارد (نگاه کنید به صحنه شگفت انگیز دریا که چطور تماشاگر را با خودش غرق میکند و در عین حال چه پیوند ناگسستنیای دارد با مفهوم آب که در سراسر فیلم سایه گسترده) و اینکه چطور در لایهای بسیار ظریف پیوند میخورد به وقایع اجتماعی- سیاسی زادگاه فیلمساز.
پیرمرد و اسلحه /دیوید لوری
رابرت ردفورد ۸۲ همه چیز این فیلم را شکل میدهد: در نقش فارست تاکر، پیرمردی که بانکها را خالی میکرد با لبخند حیرت انگیز و فراموش نشدنیای که تناقض غریبی به فیلم میدهد و یکی از دوست داشتنیترین شخصیتهای منفی سینمای این سالها را خلق میکند با فضاسازی جذاب که ما را به دهههای پیش بازمیگرداند و نوستالژی فیلمهای بیشماری با این نوع فضا را در ما زنده میکند و چه نوستالژیای بزرگ تر از خود رابرت ردفورد و فیلمهایی چون «بوج کسیدی و ساندنس کید»؟
مردی که دون کیشوت را کشت / تری گیلیام
رمان سروانتس هنوز جذاب به نظر میرسد و این بار تری گیلیام در این آخرین ساختهاش، روایتی بسیار سینمایی از آن ارائه میکند با پشت پا زدن به همه چیز حتی به خود رمان و خلق جهانی شخصی و دیوانهوار در ستایش عشق و نهراسیدن از شکستن قواعد(حتی همه آن دنیایی که فیلمساز به آن شهره است و احتمالا مخاطب آثارش فیلمی شبیه به آنها از او انتظار دارد، اما با فیلمی به غایت متفاوت) با سوررئالیسمی بسیار جذاب که مرز بین رویا و واقعیت را درهم میشکند (و مگر مایه اصلی رمان سروانتس همین نیست؟)
تومباد/ رهی آنیل بارو و آدش پراساد
داستان پردازی ای که ما را غرق در افسانه غیر قابل باورش میکند. در نیمه اول قرن در هند و داستان معروف گنج یافتن که این بار به شدت آشنایی زدایی میشود و خط قصه درگیر کنندهاش تحت تاثیر تصاویری قوی و تاثیرگذار و گاه واقعاً ترسناک قرار میگیرد. افسانه و تاریخ و مسئله فقر و غنا با ظرفیتهای محدود شخصیتها و مایه حرص و طمع، دست به دست میدهند تا فیلمساز به نقاشی صحنههایی بنشیند که سنخیتی با بالیوود ندارد و اتفاقاً چندان در قید و بند راضی کردن تماشاگرش نیست و بیشتر تمایل دارد به جهان روشنفکرانه با تصاویری گاه ملهم از آثار آنیش کاپور. نگاه کنید به صحنههای داخل شکم الهه و سرخی فضا که چیدمانها و مجسمههای این هنرمند برجسته را به خاطر میآورد.
غروب / لازلو نمس
یک فیلم زنانه دیگر که به مانند فیلم قبلی تحسین شده سازندهاش «پسر شائول» با دوربینی متحرک و نماهای بسیار بلند، شخصیت اصلیاش را تعقیب میکند. در جهنمی متفاوت از اثر قبلی، اما در نهایت شاید همانقدر ترسناک: این بار درباره حرص و آز انسان که شخصیت اصلیاش تنها نظارهگر و ناتوان از تغییر، چشم به انسانی میدوزد که در آغاز قرن بیستم با اختلاف طبقاتیای میزید که به آتش زیر خاکستر میماند با فیلمنامهای به غایت دقیق و روایتی چشمگیر که هر آن نکته تازهای را از این داستان پیچیده برای شخصیت اصلی و ما آشکار میکند.
داگمن/ متیو گارونه
بهترین فیلم سازندهاش، داستان سادهای دارد که همه چیزش را از همین سادگی پرداخت کسب میکند: رها کردن شخصیتها در دنیایی که به شدت واقعی به نظر میرسد با بازیهای عالی بازیگران و به ویژه بازیگر اصلی؛ برنده جایزه بهترین بازیگر مرد در جشنواره کن امسال و دنبال کردن شخصیتی ساده با آمال و آرزوهایش که چندان سنخیتی با جهان پرآشوب و آخرالزمانی ما ندارد: روایت سهل و ممتنع تقابل خیر و شر که در پرداخت، لایههای رنگین و عمیقی به خود میگیرد و تماشاگرش را غرق میکند در رویایی کودکانه در جهانی که چندان تناسبی با جهان معصومانه کودکان ندارد و لاجرم حباب این رویا میترکد.
بیوه ها / استیو مک کوئین
فیلم افتتاحیه جشنواره که بیش از پیش اثبات میکند سازنده بریتانیاییاش (با فیلم بیش از حد تحسین شده «دوازده سال بردگی») صاحب امضای خاصی نیست، اما میتواند به عنوان تکنیسینی زبده، فیلم خوش ساخت و دیدنیای عرضه کند: این بار با داستانی کاملاً متفاوت بیوههای دزدانی که پس از مرگ آنها خود تصمیم به دزدی میگیرند دیدگاهی فمینیستی را با چارچوبها و قواعد فیلمهایی از این دست میآمیزد و بازیها و فیلمنامهای خوب، تماشاگر را به انتقامی زنانه دعوت میکند.
افسانه باستر اسکروگز / جوئل و اتان کوئن
دو بخش اول این فیلم چند اپیزودی، برادران کوئن را در اوج خلاقیت و نوآوری به نمایش میگذارد: هجو جهان وسترن و شخصیتهای قهرمانی که در واقع قهرمان نیستند و خیلی زود قافیه را میبازند. سازندگان به خوبی با سنت ژانر پیوند میخورند و جهانی را که میشناسند ذره ذره به سخره میگیرند تا در صحنه نهایی(صحنه تیر خوردن قهرمان) به یک کمدی تمام عیار بدل میشود. بخشهای بعدی فیلم جدی میشوند و به نقطه چندان مشترکی با دو بخش اول نمیرسند و چه حیف!
مرز/ علی عباسی
یکی از غریبترین و جنون آمیزترین فیلمهای امسال از فیلمساز ایرانی ساکن سوئد که به شدت با فرهنگها و قصههای کشورهای اسکاندیناوی پیوند دارد و در فضایی واقعی، داستانی به غایت غیرقابل باور را روایت میکند و همانطور که از عنوان کناییاش برمیآید، همه مرزها را در هم میریزد؛ از جمله مرز میان انسان و حیوان و مرز بین زن و مرد( زن فیلم در واقع مرد میشود و مرد فیلم زن.
تابستان/ کیریل سربرنیکوف
احوال یک عده جوان اهل موسیقی در روسیه اوایل دهه ۸۰که با تصاویر سیاه و سفید جذابی از فیلمسازی مستعد که در روسیه ممنوعالخروج است روایت میشوند و به راحتی ما را همراه میکنند با دوستیها و عشقهای شخصیتهایی ملموس که در فضای بسته سیاسی، کارشان نوعی تهاجم فرهنگی غرب تلقی میشود. رهایی دوربین و بخشهای مختلف اجرای موسیقی، جهان آزادی خلق میکند که با حال و هوای شخصیتهایش هماهنگ است و ما را دعوت میکند به سفری دوست داشتنی در جهانی متفاوت.
منبع:بی بی سی