به گزارش آرت کافه،مسعود جعفری جوزانی فیلمنامهنویس و کارگردان باتجربه سینمای ایران در مورد زندهیاد یدالله صمدی کارگردان فقید سینمای ایران عنوان کرد وی یکی از پیشتازان سینمای بعد از انقلاب بود؛ او سلحشور عاشقپسندی از دیار آذربایجان بود که همگام و همنفس با روح به پا خواسته مردم، در روزهاى پر تب و تاب پس از انقلاب شروع به فیلمسازى کرد. کسی بود که به شوق پرواز پا به میدان گذاشت؛ به امید آنکه با تلاش بتواند به هموطنهاى پر انگیزه در عرصه سینما، افقهای تازهای را نشان دهد.
وی افزود: آن روزهای پر بیم و امید از یاد رفته، نیروى بزرگ و با شکوهى در کشور بهوجود آمده بود، که هر جانِ شیفتهاى را به وجد مىآورد. نیرویی که در انحصار کسی نبود، هدایت شده نبود ، مال همه بود. جانِ همه بود، از آنِ هر انسانى که اراده کرده بود عدالت و برادرى را تقسیم کند و امکان مساوی برای همه بهوجود بیاورد، این بود که هر کس تمام قد و با همه خلاقیتى که داشت به امید آن که بتواند عشق را گسترش دهد، پا به میدان میگذاشت و طرحى مىزد. در این میان اهل فرهنگ و هنر شیفتهتر از دیگران بودند. آخر مگر ابزاری، پدیدهای، چیزی گویاتر و بهتر از هنر، میتوانست بشارتدهنده این فضای جدید باشد؟
جوزانی گفت: یدالله صمدى همگام دیگر یاران هنرمندش، جان شیفته خود را در مشت گرفت و با تمام وجود به میدان آمد. او هم مانند کسانی که در جنگ بودند و یا آنانی که مال و توان خود را خرج ساختن مملکت میکردند، همه حواسش به ساختن بود؛ مثل کسان دیگر که در هر گوشه و کنار ایران گرد هم آمده بودند، زنان و مردانى پولادین که هر یک احساس میکرد به تنهایى توانایی جابهجایی کوهی را دارد، او هم عزمش را جزم کرده بود و قصد داشت جهان تازه و بهتری بسازد.
کارگردان سریال «در چشم باد» در ادامه افزود: صمدى و یاران دیگرش سخت سرگرم کار بودند، غافل از اینکه در پشت صحنه، حشراتى موذى و فرصت طلب، آرام آرام از پایههاى صندلیهای بزرگی میخزند و بالا مىروند و به پشتىها تکیه مىزنند. حشراتى دلال صفت، با افکار کاسبکارانه که به محض راحت شدنشان روى صندلىهاى قدرت، دروغ و ریا دوباره بر فضای فرهنگ و هنر حاکم میشود. بله او هم مانند دیگرانى که سرگرم ساختن جهانى عارى از تبعیض بودند، حواسش به این حشرات نبود؛ زیرا مرگ آگاه بود. او میدانست روزی خواهد رفت، این مرگآگاهی او را به ساختن و جهت دادن سوق میداد، چرا که میدانست بزرگترین بدبختی یک ملت؛ خلع سلاح کردن فرهنگی آن است.
کارگردان فیلم سینمایی «شیر سنگی» گفت: یدالله صمدی باور داشت که سعادت و هستی جامعه انسانى، خانواده است. از این روى وقتى هم سرگرم کار نبود، همه عشقش را به خانوادهاش میداد.
وی افزود: به مرور هنگامی که موی سیاهش سپید شد، تازه به خود آمد و فهمید کاسبکاران نوکیسه، حق نمایش فیلمش را هم از او گرفتهاند. آخرین فیلمش را با داراییهای شخصی ساخته بود که سالن سینما از او دریغ شد. حتى سینما «فرهنگ» و امثالهم را که متعلق به ملت بود، در انحصار گرفتند. به هر کس رجوع کرد ناامیدش کردند،اما حالا که رفته و دستش از دنیا کوتاه است؛ حتى این حشرات نوکیسه هم ریاکارانه از رفتش ابراز تأسف مىکنند و برای خانواده او تسلیت میفرستند. همان هایى که وقتى مال و جانش در خطر بود و برای نسوختن فیلمش به سالن نیاز داشت با وقاحت تمام مىخندیدند و مىگفتند: «فیلم شما فرهنگى است، این اخلاق گرایىها دیگر خریدار ندارد، فروش نمیکند.»
کارگردان فیلم سینمایی «در مسیر تندباد» در بخش دیگری از سخنانش گفت: حالا من به شما مىگویم یدالله صمدى و امثال او سربازان فرهنگی این کشورند، شرم بر شما باد! روزی را فراموش نمیکنم که پیش من آمد در حالیکه از عصبانیت دستانش میلرزید و این اتفاق، همه زندگی من را زیر سؤال برد؛ از خودم پرسیدم آیا این پاداش آن همه صداقت و کار فرهنگى است؟ آیا پاسخ و پاداش آن همه فعالیت سینمایى این است که یک آدم بیانگیزه و کمسواد در مقام و جایگاهى بنشیند که ما باید پیش او برویم و صمدی را به او معرفی کنیم؟ شرم بر شما که چنین روزهای سختی را به اهل فرهنگ این مملکت تحمیل کردید.
مسعود جعفری جوزانی در پایان تأکید کرد: اهل فرهنگ، بیدار است. بهزودى این کاسبکاران از بین خواهند رفت و از صندلىهایى که روى آن جا خوش کردهاند به زیر کشیده خواهند شد.