آرت کافه-سیدرضااورنگ:انسان ها آزاد آفریده شده و دارای تفکرهای مختلف هستند.عده ای معنای آزادی را با تمام وجود درک کرده و از آن پاسداری می کنند و گروهی دیگر شرایط آزادی را خودشان تعیین می کنند،یعنی هرچه موافق میل آنان باشد آزادی است و آنچه مخالف نظرشان باشد،ضد آزادی!این تفکر است که بیشترین آسیب را به اصل آزادی و انسانیت زده و می زند.
از ابتدای تاریخ تمدن تا امروز،بسیاری فریاد آزادی خواهی کشیده و می کشند،اما خودشان به دیکتاتورهایی ضدآزادی تبدیل شده و می شوند.این اتفاق به خاطر آن است که این گونه افراد، درکی درست از آزادی نداشته و ندارند.عده ای منفعت طلب و دیکتاتور صفت هستند که می خواهند تفکر خویش را به جامعه تحمیل کرده و همه چیز در ید قدرت خودشان باشد.اگر به آزادی اعتقاد داشتند،به تفکر مردم احترام می گذاشتند و هرگز در تلاش نبودند تا فکر خویش را به کسی تحمیل کنند.
حس آزادی ابتدا در درون انسان ها متولد شده و پا می گیرد، سپس پا به عرصه بیرون می نهد،اما در وجود لاف زنندگان، آزادی فقط در ظاهر رخ می دهد.برای همین است که همواره به انحراف کشیده شده و سعی دارند دیگران را نیز به انحراف بکشند.
اگر کسی به مردم احترام گذاشت و تفکرشان را محترم شمرد،بی شک آزاده است،اما اگر کسی این گونه رفتار نکرد،لاف زنی است بی مقدار و دشمن آزادی!
هر انسانی ، در هر مقامی و با هر سوادی،نباید و نمی تواند برای مردم کسب تکلیف کرده و تفکر خویش را برتر بداند.او فقط حق دارد افکار خویش را ارائه دهد و اختیار پذیرش یا رد آن را به مردم بسپارد.هیچ فرد و گروهی نمی تواند به مردم آزادی را صدقه دهد یا از آنان بگیرد،زیرا این پدیده در نهاد انسان ها زاده شده و رشد کرده.
متاسفانه لاف آزادی زدن و عمل نکردن به آن در ایران بیش از تمام کشورها دیده می شود.همه می خواهند نظرات خودشان را به دیگران تحمیل کنند،از محیط کوچک خانواده گرفته تا عرصه گسترده اجتماع.اکثریت قریب به اتفاق در ایران،چه با سواد و چه بی سواد، نمی توانند با یکدیگر بدون جنجال گفت و گو کرده و تاب سخن مخالف را ندارند.همه به دنبال قانع کردن و تحمیل افکار خود،آن هم با زور به طرف مقابل هستند!آیا با این روش می توان در امور مختلف پیشرفت کرد؟مطمئنا نه.
فرصت ها و امکانات بسیاری که می توانست پیشرفت ایران را روز افزون کند با همین خودمحوری ها از بین رفته و می رود.زیرا افرادی که طرفدار کسی یا گروهی هستند،به دلیل کوردلی،کارهای طرف مقابل را هرچقدر هم که خوب و مفید باشد رد کرده و اجازه بروز نمی دهند.
هنر و سینمای ایران نیز در همین دایره تنگ قرار گرفته که از پیشرفت باز مانده و عقبگرد دارد.با کورسو سوادی،همه خود را علامه دهر دانسته و سعی در تحمیل افکار خویش به جامعه دارند.اگر هالیوود پیشرفت کرده و حرف اول و آخر را در سینمای جهان می زند،به خاطر احترام به مخاطب است،این شاه کلید موفقیت آنهاست.
وظیفه تهیه کننده،کارگردان،بازیگر،عوامل ساخت فیلم و منتقدان این است که هنر و نظر خویش را به مخاطب ارائه دهند و بگذارند مردم آزادانه در مورد آثار و عملکردشان قضاوت کنند.کار هنرمند و منتقد قضاوت کردن نیست،پیشنهاد است.
منتقد درباره فیلمی نظرات کارشناسی اش را می نویسد و می گوید،حتی در انتها می تواند نظر شخصی خویش را نیز نسبت به یک اثر هنری یا فیلم عنوان کند،اما هرگز حق ندارد به مخاطب این نظر شخصی را تحمیل کرده و آنان را وادار به دیدن آن اثر یا فیلم کند،باید فقط پیشنهاد محترمانه دهد وهرگز نباید خود را برتر از مردم بداند.
اکثرآثار هنری برای ارئه به مخاطب خلق می شوند،اگر مخاطب نباشد،هنر نیز عرصه ای برای ابراز وجود پیدا نمی کند.هر هنری نیز مخاطب خاص خود را دارد.بسیاری از کارگردانان،عوامل سینمایی و به خصوص برخی از منتقدان،متاسفانه خود را اندیشه برتر دانسته و می خواهند تفکر خویش را به مردم تحمیل کنند،مخاطب هم که دوست دارد به حق انتخابش احترام بگذارند،تحمیل آنان را نپذیرفته و نمی پذیرد.فیلم ها و آثار بی مخاطب نتیجه بی احترامی به مخاطب است.
در سینمای ایران و جمع منتقدان، معدود افرادی هستند که برای مخاطب احترام قائل هستند،گل سرسبد همه آنان مرحوم علی حاتمی است،او برای مملکت،فرهنگ و مردم خویش فیلم می ساخت.برای همین موفق بود.زنده یاد علی حاتمی قهرمان کش نبود، احیاگر قهرمانان ملی ایران بود.هرگز سعی نکرد فیلم های آنچنانی بسازد تا از جشنواره های مختلف جایزه بگیرد.
ای کاش موفق می شد تا فیم آخر خود را که درباره جهان پهلوان تختی بود می ساخت تا همگان،به خصوص مدعیان می فهمیدند درباره یک قهرمان چگونه باید فیلم ساخت.او بر عکس بسیاری،همیشه به مخاطبان احترام می گذاشت.
امروز فیلمی به نام «غلامرضا تختی» با پول های آنچنانی ساخته شده تا جایگاه این قهرمان ملی را در بین مردم با تلاشی مذبوحانه متزلزل کند،اما مخاطب فهیم و آزاد اندیش از این فیلم استقبال نکرده و نمی کنند،زیرا حاضر نیستند به تماشای فیلمی بنشینند که به جهان پهلوان شان تهمت خودکشی زده است.کارگرادن و نویسنده فیلمنامه این فیلم یا با اصول فیلمسازی و فیلمنامه نویسی آشنا نبودند یا خود را به نافهمی زدند تا ندانند چگونه باید شمایل یک قهرمان را به تصویر کشید.
متاسفانه برخی از منتقدان و رسانه ها که خود را اندیشه برتر می دانند و علمدار بشریت!عقده گشایی کرده و مخاطب را برای ندیدن این فیلم به باد انتخاب گرفته و آنان را دور از تفکر و کج سلیقه دانسته اند!آنانی که ناآگاهانه چنین کردند و نوشتند یا عقیده شخصی خویش را گفتند حساب شان جداست، اما رسانه ها و منتقدانی که از این و آن پول گرفتند تا از این فیلم سراسر توهین طرفداری کرده و به مخاطب بی احترامی کنند،کاری بس شرم آور انجام داده و پا روی هنر و اصول نقد نویسی نهاده و مانند همیشه از پشت خنجر بر کمر ستبر آزادی و آزاداندیشی وارد کرده اند!
سیلی محکم و بی صدای مخاطب بر گوش این عده،ندیدن این فیلم است که خدا را شکر به خوبی نواخته شده و می شود!