من آتش زیرخاکستر نیستم، شعلهای زبان برکشیده هم نیستم. شمع نحیفی هستم که بر مزار خویش میسوزم ، در تند باد نامردمی ها سوسو زده و بردامان خویش میبارم.
در چهارسوق عشق، یک بار دل دادهام، اما هرگز دلی نگرفتهام.تنهایی من چه خود خواسته بوده باشد و چه ناخواسته، بوتهای بود که در آن از غل و غش پاک و مس وجودم به زرناب تبدیل شد.
نه مسحور زر و زیور شدهام و نه مرعوب ظلم و زور. نه هم کاسه مرفهان بیدرد شکم برآمده شده و میشوم و نه زیر بیرق وطن فروشان نان اجنبی خورده رفته و میروم.همکاسه ریاکاران دین فروش هم نشده و نخواهم شد.
هیچ کس نتوانسته مرا در بازاری به فروش برساند یا بخرد،چرا که قیمت ندارم!
من چوب استقلال خود را خورده، میخورم و خواهم خورد، اما هرگز دست از باورهای خود برنداشته و از راه رفته باز نخواهم گشت.
نام من در لوح هیچ گروه، حزب یا ارگانی ثبت نشده و نخواهد شد.آزادهای هستم که آزادیام ابدی است. غیر از خدا هیچ کس نمیتواند این آزادی را از من بگیرد یا آن را به من باز دهد.
از دید دنیاپرستان بازندهای هستم مال باخته و از نگاه معناپرستان برندهای سال باخته.
تهمت زنندگان به من، خود تهمتی بزرگ هستند بر دامن چرک گرفته زندگی.اگر قرار بود از تهمت بترسم یا از چسباندن انگ بر پیشانی ام هراس داشته باشم،هرگز قلم و علم آزادگی در دست نگرفته و نمی گرفتم.
برای عشق و مردم مینویسم و به خاطر عشق ومردم نمینویسم.غیرازعشق و مردم، کسی نمیتواند مرا وادار به نوشتن کند یا از نگاشتن باز دارد.
راهی که من رفتهام بیبازگشت است. هیچ کس نتوانسته و نخواهد توانست مرا از راهی که رفتهام باز گرداند یا از این راه به بیراهه بکشاند.
آنانی که سعی دارند با تهدید و تمهید مرا از نوشتن حق و نگارش عدل باز دارند،تیر نیرنگ شان شکسته و سر حسرت شان به سنگ خورده و خواهد خورد.
دشمنی هر دو گروه وابسته به چپ و راست با من و قلم حقیقت گویم، نشان از راه درستی است که رفته ام،پس همین راه را تا نفس دارم ادامه خواهم داد و تمام سختی هایش را به جان خریده و خواهم خرید.
بگذارید قلم فروشان پول ها را پارو کرده و آبرو ها را بر زمین بریزند،من چنین نکرده و نخواهم کرد.در تب و تاب بیتابی تاب آورده و انشاءا... خواهم آورد.