آرت کافه-سیدرضااورنگ:مدت ها بود ملا نصرالدین را به تماشای تئاتر دعوت می کردند، اما استنکاف می کرد. روزی یکی از دوستان تئاتری که ملا به او ارادت داشت از وی دعوت کرد با هم به تماشای نمایشی جذاب و فرهنگی بنشینند. چون خاطر او برای ملا خیلی عزیز بود با اکراه پذیرفت. این دوست از نمایشی که قرار است بروند، بسیار تعریف کرد، به خصوص دیالوگ های فرهنگی. روز موعود فرا رسید. مسوولان سالن به ملا و دوستش احترام گذاشته و به عنوان مهمان ویژه در ردیف اول سالن آنان را جای دادند. پس از دقایقی صحنه روشن شد. زنی جوان از پشت پرده بیرون آمد، هنوز تماشاگران سیمای او را مشاهده نکرده بودند که دهان گشاد خود را تا انتها باز کرد و هر چه خواست از دهانش روی صحنه ریخت. تماشاگران فحش پسند از خنده ریسه رفتند، دوست ملا هم نیشش تا بناگوش باز شد، اما ملا از خجالت و وقاحتی که آن زن به کار برده بود تا بناگوشش سرخ شد. هنوز زن از صحنه خارج نشده بود که مردی سبیل از بناگوش در رفته روی صحنه آمد و کلی دیالوگ فرهنگی از نوع آبدارش تقدیم تماشاگران تئاتر ندیده کرد! ملا خواست برخیزد و برود که دوستش دست او را گرفت و گفت: کجا؟ هنوز اول کار است، قرار است کلی اتفاقات فرهنگی روی صحنه رخ دهد! ملا هر چقدر دندان روی جگر گذاشت تا یک صحنه درست فرهنگی ببیند که به آمدنش بیارزد ندید. کمتر صحنه ای در این نمایش بود که بویی از فرهنگ اصیل داشته باشد. کاسه صبرش لبریز شد و از سالن تئاتر بیرون زد. بیرون از سالن نفسی تازه کرد و زیر لب گفت: نمردیم و معنی تئاتر فرهنگی و دیالوگ فرهنگی را دیدیم و شنیدیم! یکی نیست به آنان بگوید که در همه دنیا تئاتر وسیله نشر فرهنگی است، نه بی فرهنگی. آخر برای فروش گیشه باید دست به هر کار قبیحی زد و هر کلام زشتی را بر زبان آورد؟ والله که این راه درستی برای جلب تماشاچی نیست. خدا آخر و عاقبت ما را به خیر کند با این سینما و تئاتر فرهنگی!