بعدی
like
در موزه ویکتوریا و آلبرت لندن

نمایشگاه «فریدا کالو: آراستن خود» برپاست

‏. ‏(‏۲۴-‏آبان-‏۱۳۹۷)

آندره برتون شاعر و نویسنده فرانسوی، نقاشی‌‌های فریدا کالو را سوررئال می‌خواند، اما فریدا می‌گفت من واقعیت خودم را نقاشی می‌کنم.

به گزارش آرت کافه،آندره برتون، شاعر و نویسنده سوررئالیست فرانسوی، نقاشی‌‌های فریدا کالو را سوررئال می‌خواند، اما فریدا نمی‌پذیرفت. می‌گفت من واقعیت خودم را نقاشی می‌کنم. البته همه واقعیت او در نقاشی‌هایش نمی‌گنجید، در پوشش و آرایشش نیز جلوه می‌کرد. پس از مرگ این نقاش مکزیکی در ۱۹۵۴، به خواسته همسرش دیه‌گو ریورا، لباس‌ها، آرایه‌ها و دیگر وسایل شخصی‌اش در سکونت‌‌گاه‌شان خانه آبی (Casa Azul) درحمامی مهر و موم شد. ریورا وصیت کرد که ۱۵ سال پس از مرگش آن را بگشایند، اما خودش چندی بعد درگذشت و آن گنجینه دست‌نخورده ماند.


هنرهای تجسمی موزه ویکتوریا  موزه  آلبرت  لندن فریدا کالو

۵۰ سال پس از مرگ کالو، سال ۲۰۰۴، بالاخره در را گشودند. نزدیک به ۳۰۰ قلم از لوازم نقاش سالم مانده بود. آلبوم‌های عکس، جامه‌ها، تزیینات، لوازم آرایش، داروها و تجهیزات ارتوپدی جزییاتی بیشتر و یا ملموس‌تر از فریدا کالو در دسترس نهاد؛ زنی هنرمند که هم در نقاشی‌، خویش را موضوع کارش قرار داد و هم در زندگی چهره و اندامش را چنان آراست و بازنمایاند که شمایلی مستقل و ماندگار از او پدید آورد. اکنون برای نخستین بار این مجموعه در خارج از مکزیک، در موزه ویکتوریا و آلبرت لندن در نمایشگاهی با عنوان «فریدا کالو: آراستن خود» به نمایش درآمده است.

در میان وسایل شخصی فریدا کالو نزدیک به ۶۰۰۰ قطعه عکس از خودش و دیگران یافت شد و بزرگی این مجموعه شگفتی‌ها برانگیخت. او در زمان شهرتش یکی از سوژه‌های محبوب عکاسان بنام به شمار می‌آمد. پدرش نیز از او عکس‌های بسیار گرفته بود. فریدا را پدرش گیرمو کالو که در مکزیک عکاسی مشهور بود با عکاسی آشنا کرد.

او از کودکی شوق به چهره‌نگاری و خودچهره‌نگاری را در پدرش دید و آموخت. یاد گرفت که بی‌حرکت بنشیند و با نگاه نافذش به دوربین خیره شود و در همین حال از خویش تصویر ثبت کند. در عکسی فریدای جوان چهره را کمی به جانب چپ چرخانده؛ مردمک‌ها به گوشه چشم‌خانه‌ها رفته‌اند و دوربین/مخاطب را خیره نگاه می‌کند. ابروها به هم پیوسته است و موی پشت لب سترده نشده. در گوشه‌های لب‌ها دو خط همچون دو پرانتز تاکید‌کننده، لبانش را در میان گرفته‌اند. این ژست مهر کالو را بر خود دارد. خویش را با همین حالت و نگاه ،بارها در نقاشی‌هایش بازآفرید. یک نقاشی او را سال‌ها بعد در پوششی از توربافته‌های سرخپوستان نشان می‌دهد که کمابیش همان حالت عکس را به خود گرفته است. نزدیک به نیمی از آثار فریدا خودنگاره‌هایی اند که افزون بر چهره، سیمای درونی‌اش را آشکار می‌کنند و به این ویژگی مشهور اند.


هنرهای تجسمی موزه ویکتوریا  موزه  آلبرت  لندن فریدا کالو

پوشش و آرایش کالو بخشی جدایی‌ناپذیر از شمایل و کاریزمای او شد. در کمدش مجموعه‌ای بزرگ از لباس‌های سنتی یافتند که برای نخستین بار یکجا به تماشا درمی‌آید. در کودکی در اثر ابتلا به فلج اطفال پای راستش نحیف‌تر و کوتاه‌تر از پای چپش شد. خودش در دفتر خاطراتش نوشته است: «باید دامن‌های بلند بپوشم تا پای آسیب‌دیده‌ام را پنهان کنم.» از آنجا بود که دامن‌های بلند مکزیکی توجهش را برانگیختند، زیرا پا را کامل پوشانده و بر زمین کشیده می‌شدند.

در زمان او لباس‌های اروپایی و امریکایی رایج بود و به روز تلقی می‌شد، اما او شیوه‌ای دیگر برگزید. خود را به طرز زنان تیوانتپک در جنوب مکزیک می‌آراست و بخشی از هویتش را در قالب زنی سرخپوست بازنمایی می‌کرد. می‌گفت من همچون یک زن تیوانتپک هستم ،نه جوراب می‌خواهم و نه شلوار، زیرا دامن بلند دارم. بالاپوش‌هایی با طرح‌های سنتی می‌پوشید و دامنی بلند بر تن ا می‌کرد و شالی بر شانه‌ها می‌انداخت. موهایش را نیز به شیوه بومیان سرخپوست در بالای سر جمع می‌کرد و می‌بافت و با نوارهای رنگی و گل می‌آراست. میان ابروهایش را خط می‌کشید و آنها را به هم می‌پیوست و موی پشت لبش را پررنگ می‌کرد. به تدریج دوخته‌ها و بافته‌هایی از سایر اقوام امریکا و ملل را نیز با پوشش مکزیکی‌اش ترکیب کرد. این شیوه آرایش و پوشش در جهان به او شناخته شد و طرفدارانی یافت.

فریدا ۱۵ ساله بود که در تصادفی شدید ستون فقراتش از چند جا شکست و رحمش پاره شد. آسیب‌ها و دردهای این سانحه تا آخر عمر با او ماند. بدنش را یکسر گچ گرفتند و ماه‌های متوالی را در بستر گذراند. از همان زمان به نقاشی روی آورد. به سبب جراحاتش در سال‌های گوناگون چندین بار عمل جراحی را از سر گذراند، اما شوقش به زیبایی در او چندان نیرومند بود که حتی هنگامی که باید ماه‌ها در تخت می‌ماند، دیدارکننده‌ای داشت یا نداشت، هر روز آرایش می‌کرد. خواسته بود در اطراف استراحتگاهش آینه بگذارند تا خود را ببیند و بیاراید.

در این نمایشگاه لوازم آرایش و عطرها و کرم‌های زیبایی او به تماشا گذاشته شده‌ است. دوستانش که از هنرمندان و صاحبان صنایع آرایش و زیبایی بودند برایش لوازم آرایش و رژلب از امریکا و اروپا می‌فرستادند. رولون برند محبوب آرایشی کالو بود. در عکس‌هایش اغلب بر لبانش رنگ قرمز دیده می شود و بر گونه‌هایش رژ صورتی که با رنگ گل‌هایی که بر موهایش می‌نشاند، همساز است. ریورا انتخاب رنگ‌های او را که بر چهره سبزه‌اش خوش می‌نشست می‌ستود.


هنرهای تجسمی موزه ویکتوریا  موزه  آلبرت  لندن فریدا کالو

فریدا کالو نوشته بود من دو تصادف سخت را در زندگی‌ام تاب آوردم، یکی تصادف با اتوبوس و دیگری برخوردن به دیه‌گو. هنگامی که با دیه‌گو ریورا ازدواج کرد در آغاز دهه ۲۰ زندگی خود و ریورا ۴۲ سال داشت. مادرش که با ازدواج آن دو مخالف بود پیوند آنها را ازدواج فیل و فاخته توصیف کرد. فریدا و ریورا از یکدیگر جدا شدند و بعدها، بار دیگر با هم ازدواج کردند. فریدا ریورا را پسرک نقاش خود می‌خواند. در یک نقاشی، دیه‌گو بر خلاف جثه بزرگش در واقعیت، در چشم نقاش نوزادی است حساس و لطیف .

ریورا نیازمند مراقبت مادرانه به نظر می‌رسد، اما با چشمی بر پیشانی‌ سایکلوپس‌ها را نیز به یاد می‌آورد؛ غول‌های اساطیری یونانی که یک چشم بر پیشانی داشتند و کم‌خرد و هوسباز بودند. زن و مرد هر دو در آغوش زمین و آسمان و گیتی جای گرفته‌اند. شولوتل سگ- ایزد مکزیکی نگهبان آتش، بر حاشیه دامن فریدا خفته و شعله در دستان ریوراست. دو گوی روشن و تیره کهن نشانه یین و یانگ در سنت چینی را به یاد می‌آورد؛ یکی نماد نیروی زنانه و دیگری مردانه، یکی زمین و دیگری آسمان، یکی تیرگی و دیگری روشنی. کالو دیه‌گو را بغل گرفته، اما جراحت زیر گردنش از جراحی‌های طولانی تازه است و قلبش از رابطه‌ پرتلاطم و بی‌ثباتش با دیه‌گوخونین شده، و بر چهره‌اش از درد بیماری و رنج عشق اشک نشسته است.

فریدا از هواداران کمونیسم بود. لئون تروتسکی، انقلابی و سیاستمدار کمونیست روسی که از روسیه استالینی به مکزیک تبعید شده بود با نقاش در ارتباط بود. در زمان رابطه با او و حتی پس از ترورش، کالو همچنان از علاقه‌مندان به استالین به شمار می‌آمد و مائو را نیز می‌ستود. کالو از ریورا باردار شد، اما به سبب نقصان رحمش نوزادش مرده به دنیا آمد و دیگر هیچ گاه نتوانست فرزند داشته باشد.

کمی پیش از مرگش کالو در خاطرات روزانه‌اش نوشت: «شش ماه پیش پایم را قطع کردند. قرن‌ها شکنجه شدم، زجر کشیدم و اکنون تقریبا دیگر انگیزه‌ای ندارم… دیه‌گو تنها کسی است که مانع من می‌شود. از سر غرور باورمی‌کنم که ممکن است به من نیاز داشته باشد. او این را به من می‌گوید و من باور می‌کنم، اما هیچ گاه در زندگی‌آم این همه درد و عذاب نکشیده‌ام.»

پای راستش به قانقاریا دچار شده بود. به ناچار بر صندلی چرخدار می‌نشست. پای مصنوعی را به سفارش و طراحی خود او برایش ساختند. فریدا با جای‌دادن پای مصنوعی در پوتین ساق ابریشمی سرخ رنگ، که با نقش اژدهای چینی تزیین شده، هم آن را به شیئی هنری شبیه و هم نقص عضوش را تلطیف کرده است. در دفتر یادداشت روزانه‌اش آمده: « به پاهایم چه نیازی دارم، وقتی بال‌ برای پرواز دارم». در واپسین سال حیاتش دردهای جسمی و آلام روحی‌اش چنان شدت گرفت، که به مصرف مواد مخدر پرداخت و چندی بعد در ۴۷ سالگی درگذشت.


خودنگاری‌های فریدا کالو و نیز شمایلی که او از خویش آفرید، زن هنرمند مدرن آراسته با آرایه‌های سنتی سرخپوستان، اکنون بخشی از فرهنگ عمومی شده است. هنر شخصی، جسارت در ابراز خویشتن و هویت مستقلش در فرهنگ و هنر مردسالار قرن بیستم توجه فمینیست‌ها را برانگیخت.

فیلم پرطرفدار فریدا (۲۰۰۲) ساخته جولی تایمور در ساختن چهره‌ای جهانی و رسانه‌ای از او بسیار موثر افتاد. به تدریج به شیئی واجد ارزش تبادل بدل شد. شدت این رویکرد مبادله محور در فروشگاه موزه ویکتوریا و آلبرت لندن غافلگیرکننده است: تصویر فریدا کالو و نقاشی‌هایش بر کیف و لباس و کارت و ظروف تکثیر شده و زیورها و نقش‌مایه‌های جامه‌هایش در شمارگانی انبوه به فروش می‌رسد. فروشندگان و خریداران احتمالا نمی‌دانند یا چندان مهم نمی‌شمارند که او در اروپا به عضویت حزب کمونیست درآمد و با سرمایه‌داری و کالاسازی جهان و آدمیان بر سر مهر نبود.
منبع:بی بی سی