این آب ریختن، هر چند باعث آشفتگی مورچههای خواب زده میشود، اما هم برای خودشان لازم است و هم برای جامعه، جامعهای که عاشق پویایی، عدالت و مشارکت عمومی است و بیزار از منتگذاری، تبعیض و خود محوری.

مسؤولیت، خرقه ارادت نیست که بین نور چشمیها دست به دست شود! بلکه امانتی است سنگین که بر دوش نفر منتخب میگذارند. مسؤول مردمی هیچگاه از زیر بار مسؤولیت شانه خالی نکرده و نمیکند، اما مسؤول دست نشانده، از همان لحظه اول شانه از بار مسؤولیت خالی کرده وبه راهی که از او خواستهاند یا خود میخواهد میرود.برای او، هیچ اتفاقی مهمتر از خود و دیگرانی که برای آنان کسب وجهه میکند نیست.
مسؤول مردمی، دائم در حال رفع مشکلها و اصلاح امور است تا خدمت بیشتری به مردم کند، اما مسؤول منتصب ، به جای انجام امور اصلی به کارهای فرعی پرداخته و سعی میکند به زرق و برق بپردازد تا همه فقط او را ببینند.
این گونه مسؤولان، مسؤولیت هر جایی را که به عهده میگیرند، تنها به ظاهر توجه میکنند، چون با ظاهر فریبی میتوانند، هر چند کوتاه مدت، خود را به چشم دیگران بکشند و در دل منتصبان شان جا خوش کنند.
تئاتر، مکانی است مقدس که هرگز جای چنین مسؤولانی نیست و نخواهد بود.تئاتری اصیل، عاشق است، مدیران ریز و درشت آن هم باید عاشق باشند و عاشقانه کار کنند. در غیر این صورت، هم تئاتریها او را پس میزنند وهم دیر یا زود مجبور است یا مجبورش میکنند دل از میزعریض و طویلاش بکند و برود. مدیرانی که تئاتر را سکوی پرتاب خود محسوب میکنند سخت در اشتباهند، آن هم اشتباهی مهلک.آنانی که دائم کارهای کرده و ناکرده خود را در بوق و کرنا میکنند، نه تنها مدیر نیستند، بلکه با الفبای این کار نیز ناآشنایند.
با تئاتریهای بیمار و ناتوان عکس گرفتن، برگزاری جشنهای آنچنانی،انداختن فرش قرمز زیر پای این و آن و حمایت از نور چشمیها برای بردن نمایش روی صحنه، نشان مدیریت نیست، بلکه سوء مدیریت است.
یک مدیر موفق، با کار و تدبیر خود را نشان میدهد، نه با راه انداختن شوهاآنچنانی و ظاهر فریبی. تئاتر، محل عرضه بازی است، اما بازیچه هیچ کسی نبوده و نخواهد بود. آنانی که تئاتر را بازیچه خود میدانند و میخواهند، سخت در اشتباه هستند و بزودی تاوان اشتباه خود را پس خواهند داد،بدترین تاوان هم، رو شدن دست آنان پیش تئاتریها و مردم است.مدیرانی که این گونه فکر میکنند، بهتر است هرچه زودتر دست از این کارهای ظاهرفریبنده کشیده و به خادمان واقعی تئاتر تبدیل شوند،زیرا اگر خادم نشوند نادم خواهند شد!
مردان و زنانی هم که در خانه تئاتر جا خوش کردهاند بدانند، آنجا خانه امید تئاتریها باید باشد، نه منشأ ناامیدی.خانه تئاتر، پاتوق نیست که در آنجا فقط بنشینند پا روی هم بیندازند، سیگار بکشند، چای بنوشند واز سر شکم سیری بیانیه صادر کنند! خدا میداند چند تئاتری چشم امیدشان به اینجا بود و ناامید بازگشتند.اگر قرار نیست خانه تئاتر محل امن تئاتریها و خانه امیدشان باشد، پس اصلاً برای چه باید باشد؟! بنای وسیع، چه دردی از دردمندان تئاتر دوا میکند؟ راه اندازی رستوران و محل تفریح ، به چه کار تئاتریهای تنگدست و آبرودار میآید؟!آنانی که به نان شبشان هم محتاجند، به رستوران آنچنانی چه احتیاجی دارند؟ به خود بیایید ، به تئاتر و اهالی تئاتر فکر کنید و دل بسوزانید.تا زمانی که شما خود را به خواب زده باشید، ما نیزمجبور هستیم آب در خوابگاه تان بریزیم!