به گزارش آرت کافه، رضا آشفته، منتقد با اشاره به اینکه سهراب سلیمی در این ۱۸ سال همواره اجراهای مدرنی را به صحنه برده است گفت که در تمام این موارد به دنبال آن بوده که در فضاسازی و ارائه تصاویر یک رابطۀ القاگر و شهودی با مخاطبانش برقرار کند و چندان هم فرقی نمی کند که نمایش اریحا را در قم به صحنه ببرد و یا آثار ایمانوئل اشمیت را کار کند و یا از واتسلاو هاول یا سباستین تیری کار به صحنه ببرد. این بار نیز او با اجرای آفای اشمیت کیه؟ بر آن است که به دنبال متون ابزوردیته و مدرنی که در فرانسه خلق شده است بازهم به دنبال واکاوی شرایط و بحران معاصر انسان باشد.
سهراب سلیمی، کارگردان در آغاز نشست از ایرج راد بازیگر پیشکسوت و همچنین از شهره رعایتی، میثم رازفر و سینا خدابخش، بازیگر نوجوانش تشکر کرد که بدون داشتن برگۀ قراردادی پای این نمایش مانده اند و با آنکه هنوز وضعیت مالی و حمایتی اش مشخص نیست اما همچنان دلشان برای تداوم این کار می تپد هرچند ادامه اجراها برای این گروه میسر نیست. او در ادامه پروسۀ چند ماهه تمرین ها و تحلیل ها را اداره کرد که با شگفتی های بسیار گروه را مواجه کرده که ماحصلش را تماشاگران در زمان اجرا دیده اند.
ایرج راد، بازیگر نیز به حمایت های موجود از تئاتر در تمام دنیا پرداخت که بدون حمایت وزارت فرهنگ و هنرهای دولت های دنیا و شهرداری ها هرگز تئاتر به معنای حقیقی اش شکل نمی گیرد چون تئاتر مردمی است و باید گروههای تئاتری بتوانند به شکل حقیقی و به معنای اثر فرهنگی تولیدش کنند وگرنه گروهها در تئاتر بدون حمایت به دنبال بازده اقتصادیش می روند. بنابراین در این شرایط دو راه بیشتر نمی ماند. یک اینکه به طرف عامه پسند شدن و تولید آثار کم ارزش و بی ارزش بروند و آثاری با لودگی و خندۀ بی محتوا را به صحنه بیاورند. دو اینکه همچنان به معنای تمام تئاتر کار بکنند اما رفته رفته پا پس بکشند چون دیگر توان کار کردن برایشان نمی ماند. این بازیگر و رییس هیات مدیرۀ خانه تئاتر در ادامه به بسیار بودن فارغ التحصیلان تئاتر اشاره کرد که هر سال هم بر تعداد آنها افزوده می شود اما هیچ برنامه ای برای جذب و به کار گرفتن آنها وجود ندارد و الان هم در تهران ۱۲۰ نمایش به صحنه می رود که شاید فقط پنج تای آنها به معنای واقعی تئاتر باشند.
هومن نجفیان ، منتقد در تحلیل این نمایشنامۀ سباستین تیری گفت:« پرسش بنیادین نمایشنامه آقای اشمیت کیه؟ این است؛ اشمیت بودن یا اشمیت نبودن مسئله این است؟ آقای قو چی برای صیانت ازخود می بایست به آقای اشمیت تبدیل شود.
دراینجا پرسش بنیادین کشف راز وارگی جهان نیست بلکه تنها زنده ماندن حایز اهمیت است و آقای قوچی خودکشی می کند زیرا نمی تواند به آقای اشمیت تبدیل شود. سهراب سلیمی این پرسش بنیادین را فهم می کند، سلیمی نمایشنامه ای را برمی گزیند که بیانگر روزگار ما است. ازسویی دیگر آن را با مهارت اجرا می کند شوربختانه این حادثه به ندرت در تئاتر ما به وقوع می پیوندد.
کارگردان با تحلیل سنجیده به متن نزدیک می شود در نمایشنامه آقای اشمیت کیه؟ نویسنده به زندگی آقای قوچی اشاره می کند که خانه او توسط ماموران پلیس برهم ریخته شده است. ابتدا پرسشگران ناشناس با تماس تلفنی از او می پرسند که اینجا خانه آقای اشمیت است ؟ تا آقای قوچی خشمگین شود سپس پلیس به او می فهماند اگر آقای قوچی وانمود کند که آقای اشمیت است در مصونیت است، درغیر این صورت به جرم سرقت از خانه آقای اشمیت بازداشت می شود. دراین نمایشنامه مکان هویت حقیقی خود راازدست می دهد تا از انسان هویتزدایی شود خانه آقای قوچی به خانه آقای اشمیت تبدیل می شود وآقای قوچی می بایست وانمود کند که آقای اشمیت است تا ازگزند پلیس درامان بماند.
کارگردان هم این ایده بنیادین را کشف می کند نمایش دریک مکان بی هویت اجرا می شود یک میز که همزمان میز ی با هویت حقیقی نیست بلکه به یک استعاره تبدیل شده است میزی با کارکردهای بیشمار که درپایان نمایش به گور آقای اشمیت تبدیل می شود.»
رضا آشفته، پژوهشگر نیز در این شرایط حاد به دنبال ارائه تحلیلی چندگانه برآمد که در آن هم از بعد روان شناسی می شود همه چیز را بررسی کرد چون اختلال شخصیتی آقای قوچی او را دچار این نوع مصیبت و برهم ریختگی روانی کرده که بین دو شخصیت مانده است. کسی که در عقده مندی چشم پزشک شدن دوران دانشجویی هنوز به سر می برد چون نمرات بالاتر را برای قبولی اش نیاز داشته و از عهده اش برنیامده و به ناچار با نمرۀ کمتر سر از تخصص پوست درآورده است و حالا از ویزیت بیمارهای پوستی و پوست های پر از چرک و دمل خسته شده و از سطح می خواهد به درون آدمها نفوذ کند و چشم تنها منفذ به درون خواهد بود و حالا در کم آوردن این آزروست که خود را دچار این برهم ریختگی ها و بی هویتی ها کرده است. منظر دوم نگاهی فلسفی به بحران از خودبیگانه شدن است که حالا به زور باید از سوی نظم موجود دچار دگرگونی شخصیتی شود اما چون با شک و تردید مواجه شده و از پس آن برنمی آید خواه ناخواه در انکار این شرایط تنها راه نجات را خودکشی می بیند.
ایرج راد آقای اشمیت کیه؟ را یک اثر تراژدی و کمدی دانست که در آن جایی تراژدی به اوج خودش می رسد و گاهی نیز خنده دار می شود و این همانند زندگی واقعی است که گاهی دردی به اوج می رسد و البته ما در اینجا به جای اشک ریختن، قهقهه می زنیم که این خود نهایت درد است و خنده در آن حادث می شود. رسیدن تراژدی به اوج دردها را غیرقابل باور می کند و برای همین انجام دادنش خنده دار خواهد شد.
سهراب سلیمی نیز با اشاره به متن های کرگدن از اوژن یونسکو، در انتظار گودو از ساموئل بکت و آدم آدم است از برتولت برشت به مفهوم از دست رفته انسان در این متون پرداخت که در قرن بیستم و در میان دو جنگ جهانی اول و دوم زمینه چنین حال و هوایی فراهم شده است که آدمها به یکباره شاخ دربیاورند و دچار کرگدن شدن بشوند... او در ادامه به سباستین تیری پرداخت که در ادامۀ همین نویسندگان است که به قدرت پرداخته که چقدر عامل مهمی در برهم ریختن هویت فردی انسان است. بنابراین همه چیز از کارت ملی گرفته تا دیگر چیزهایی که در خانه اینها پیدا می شود تحت کنترل است و این وضعیت را بسیار هولناک می کند. در آقای اشمیت کیه؟ نه تنها مرزهای انسانی دارد از بین می رود که می بینیم ارتباط بین آدمها نیز ناممکن شده است.
هومن نجفیان دربارۀ این اجرا گفت: این خانه یک درب هم دارد که همیشه بسته است این درب درنمایش شکل فیزیکی ندارد وبازوبسته شدن آن با افکت همراه است .
این طراحی بسیارسنجیده است اما من با اندازه میز مشکل دارم گمان می کنم این میز بسیار بزرگ؛ ناخواسته بخشی از صحنه نمایش را می پوشاند وتوانایی کارگردان را در پدید آوردن میزانسن های بیشمارش محدود می کند بدین جهت کارگردان ناگزیر است برای ایجاد قاب بندی و تنوع میزانسن مدام بازیگرانش را به دور این میز بگردانند ای کاش این میز حالت پرتابل داشت و کارگردان می توانست بسته به موقعیت صحنه اندازه آن را کوچک وبزرگ تر کند.
نکته پایانی ؛ضرب آهنگ تند وشتابزده نمایش در نخستین صحنه ی آن است ای کاش در صحنه آغازین که پلیس می خواهد هویت آقای قوچی را ویران کند واوراتبدیل به آقای اشمیت کند با ضرباهنگ آهسته تری انجام می شد تامن هم به عنوان تماشاگر بتوانم با آقای قوچی همذات پنداری کنم.»
در این نشست که در ادامه دوشنبه های نقد کانون ملی منتقدان تئاتر ایران برگزار می شود، رضا آشفته، نویسنده نیز در ادامه پرداختن به یک میز بزرگ با کشوهای فراوان را یک نگاه دقیق و مهندسی شده در طراحی و کارگردانی دانست که توانسته همه چیز را در جایی خاص با القای مفهومی تازه از تحمیل همه داده های مادی و معنوی نشان دهد که در زندگی از سوی نظم حاکم یا حکومت در جامعه به ظاهر آزاد اما در باطن بسته اروپایی بر مردمانش تحمیل خواهد شد. از کتاب که خوراک روحی و روانی است تا وسایل خانه و لباس و حتی خوراک که نیازهای مادی افراد را برطرف می کند، در این کشوها یافت می شود بنابراین ذائقه و سلیقه حاکمان بر مردمان دیکته شده است و همه به ناچار باید بپذیرند وگرنه دچار برخورد پلیس و روان پزشک خواهند شد.
سلیمی با توجه به اینکه جغرافیای نمایش آقای اشمیت کیه؟ همانند اثر ایمانوئل اشمیت یک آپارتمان است، اما در زمان پرداختن به ایده اجرا و طراحی طوری آن را در نظر گرفته است ،هم آپارتمان باشد و هم نباشد. همین در زمینه بزرگ و کوچک کردن ابعاد میز و سیال شدن فضا به دلیل سرگشتگی این آدم ها عامدانه چنین فضایی را ساخته است. چنانچه همه چیز پرداختی استیلیزه و مینی مالیستی داشته باشد تا فضاها متعددی را در آن دربیاورد بنابراین در این اجرا در هم در هست و هم در نیست و این برخورد ذهنی با همه چیز است که در بازگشایی اینکه هیچ چیز در شرایط طبیعی خود نیست به تماشاگر کمک کند.
سلیمی همچنین با اشاره به رنگ سبز لباس های آقا و خانم قوچی بر این نکته پرداخت که ما به دنبال بیان مسائل زیست محیطی در روزگار فعلی هستیم که ما نیازمند هوای پاک هستیم و با صدا بلند هم می گوییم به ما هوای پاک مان را برگردانید!
میثم رازفر و شهره رعایتی، دیگر بازیگران نمایش آقای اشمیت کیه؟ نیز در ادامه تاکید کردند که روابط دوستانه و صمیمی با ایرج راد بازیگر پیشکسوت داشته اند و اصلا احساس بزرگی و کوچکی بین آنها نبوده است و در این رابطه بسیار از او آموخته اند و همچنان آرزویشان این هست که در کنار این بازیگر کار کنند و همچنان از او بیاموزند.
رضا آشفته نیز در جمع بندی نمایش سهراب سلیمی را همچنان یک اجرایی با قابلیت های درست تحلیلی و اجرایی دانست که شوربختانه در این روزهای شلوغی نتوانست در تالار استاد جوانمرد خانۀ تئاتر با مخاطبان بیشتری همراه شود اما در عین حال همین که توانسته مخاطبانش را متوجۀ بحران هویت در جهان مدرن کند از پس وظیفه خود برآمده است.
@nasrodinmolla