آرت کافه-سیدرضااورنگ:اصطلاح «شمشیرها را از رو بستن» از مدتها پیش فکر مرا به خود مشغول کرده بود. با اینکه معنایش را میدانستم، اما تصویر کردنش برایم مشکل بود. همیشه فکر میکردم با توجه به اینکه انسان دارای قدرت تعقل است، چرا نباید از این نعمت خداداد استفاده کند و جاهلانه دست به شمشیر و دیگر آلات حرب، سرد و گرم ببرد؟ دعواهای گروهی و حزبی که در حوزه سیاست ،سینما ، تئاتر و ... به وجود آمده و با شدت و حدت تمام در جریان است، آینهای شد تا معنای اصطلاح «شمشیرها را از رو بستن» را دیده و درک کنم! این افراد و گروهها آنچنان به هم میتازند و شمشیر میکشند که گویی با یکدیگر پدرکشتگی ذاتی دارند. انگار از روز ازل این مأموریت و مسؤولیت را بردوش آنان گذاشتهاند تا در این دنیا، تا آنجا که در توان دارند با شمشیرهای از رو بسته یکدیگر را لت و پار کنند. هیچ کدام لحظهای درنگ نمیکنند تا ببینند اصلا برای چه روی هم شمشیر میکشند و چرا تن یکدیگر را مجروح میخواهند؟! شمشیرهای آخته تنها دشمنیها را افزون میکند. افرادی که باید آموزگار جامعه باشند و آنان را به سوی خوبیها سوق دهند، ناآموزگاری شدهاند که جامعه را به سمت بدی و زشتی هل میدهند.
هنوز شمشیر سیاسیون در نیام نرفته که سینماییها تیغ بر می کشند! تئاتریها غلاف می کنند، اهالی موسیقی شمشیر کشیده و در هوا میچرخانند!
قتل ناجوانمردانه میترا استاد توسط محمد علی نجفی،یک فاجعه بود،نه به خاطر اینکه یک وزیر و شهردار سابق آن را مرتکب شده،بلکه به دلیل گرفتن حق حیات از یک انسان.مهم این است که یک انسان،چه با گناه و چه بیگناه کشته شده است،چه کسی کشته و چرا مهم نیست،لااقل برای کسانی که روحی لطیف و طبعی هنری دارند.
این اتفاق دوباره بهانه ای شد تا جناح های به ظاهر متخاصم، به روی هم شمشیر کشیده و به سر و سینه یکدیگر زخم بزنند.بگذارید سیاسیون هر کاری دل شان می خواهد بکنند،آنان کارشان ایجاب می کند!هنری ها و سینمایی ها چرا آتش بیار معرکه آنان شده و می شوند؟از دیشب ،دوباره به اصطلاح سینمایی ها،هنری ها و خبرنگاران هنری و سینمایی،دوباره چماق کشیده و به سر و روی هم می زنند!دست روی هرکدام نیز گذاشته می شود،می گوید نزدیک من نیایید،روشنفکر هستم و تافته ای جدا بافته!
آقا و خانم روشنفکر و تافته جدا بافته،روشنفکر به کسی می گویند که در چنین مواقعی انسانی فکر کرده و رفتار کند،نه اینکه پاچه ها را وربمالد و در میدان جهالت حریف بطلبد!
یک انسان کشته شده و دستی به خون آلوده،چرا باید این اتفاق مهم را با درگیری و یارکشی های سیاسی لوث کرد؟مگر هنرمندان و روزنامه نگاران آلت دست سیاستمداران هستند که برای آنان گریبان خویش را چاک می دهند؟!چرا به جای اینکه مرهمی بر زخم های جان این دو خانواده باشند نمک بر زخم شان می پاشند؟!
قضایایی مانند قتل میترا استاد دوباره اثبات کرد روشنفکران خودخوانده،بیشتر از مردم کوچه و بازار به دنبال حاشیه پردازی و جنجال هستند.آفرین بر این مردم فهیم که در این ماجرا،نه گریبان خویش دریدند و نه سنگ طعنه بر یکدیگر زدند.
نگارنده در باب این قتل،حتی یک کلمه نیز ننوشته و منتشر نکرده بودم،این اولین و آخرین مطلب حقیر درباره این اتفاق شوم بود و خواهد بود.
افرادی که خود را روشنفکر و تافتهای جدا بافته میدانند، به جای علم کردن پرچمهای صلح، بیرقهای جنگ برافراشتهاند، آن هم جنگ با خودی! با این اوضاع چه کسی جرأت دارد شما را روشنفکر قلمداد کرده و از شما حرف شنوی داشته باشد؟ هنرمند واقعی هیچ گاه شمشیر به کمر نمیبندد، مهر به دل میگیرد. صاحبان شمشیرهای آخته، بدون شک با هنر،خبر و سیاست بیگانهاند و دشمن آن محسوب شده و میشوند.