به گزارش آرت کافه، فیلیبر در فیلم خود، ما را به دل بیمارستانی میبرد که پرستاران در آن کارآموزی میکنند. در این روند ما با دغدغهها و در عین حال شیوه آموزش پرستاران آشنا میشویم؛ شکنندگیهایشان و این که چطور تلاش میکنند بهترین کاری را که از دستشان برمیآید، برای بیماران انجام بدهند. فیلمی که نگاهی به شدت انسانی دارد.
}
او که پس از تجربه آمبولی و بستری شدن در این بیمارستان، مستند «در تمامی لحظات» را ساخته، میگوید: اصولاً من فکر میکنم ما فیلمسازان فیلم را بر اساس تجربیات شخصی میسازیم. مثلا زمانی که من جوانتر بودم، کوهنوردی میکردم و فیلمی بر همان اساس ساختم، اما به هرحال شما انتخاب میکنید که روی کدام تجربه مانور دهید. در بسیاری از زمانها هم نمیدانید که این سوژه از کجا آمده و چرا شما تا این اندازه اشتیاق دارید که آن را بسازید.
فیلیبر درباره تنوع سوژهها در فیلمهایش توضیح داد: برای من سوژه مهمترین نکته نیست. مهمترین چیز نگاهی است که به آن سوژهها میشود. برای من، سوژه خوب و بد برای فیلم معنا ندارد. میتوانید یک فیلم بسیار خوب بسازید روی یک سوژه معمولی و پیش پاافتاده و میتوانید فیلم بدی بسازید، روی یک سوژه خیلی خوب و بزرگ. زیبایی سینما و اهمیت فیلم، ارتباط و نسبتی با اهمیت سوژه فیلم ندارد. اگر بخواهم خیلی ساده بگویم، برای من درک دنیایی که در آن دارم زندگی میکنم مهمتر است و این که کمی بهتر درک کنم که چه کسی هستم، اینکه در این دنیا چه کار میکنم. من آدم کنجکاوی نسبت به دنیا هستم، برای درک چیزهای جدید اشتیاقی وصفناشدنی دارم. فیلم میسازم برای یاد گرفتن، برای اینکه به مخاطب بگویم به چه باید فکر کنند.
این مستندساز فرانسوی درخصوص آشنایی با سینمای ایران گفت: من فیلمهای ایرانی زیادی را در زندگیام دیدم. فیلمسازان و استادان سینمایی که ایرانی بودهاند را میشناسم و ملاقات کردهام. ما در فرانسه میدانیم که سینمای ایران سینمای ارزشمندی است. بسیاری از مردم عاشق سینمای ایران و فیلمسازان بزرگ آن چون عباس کیارستمی و اصغر فرهادی هستند.
نیکولا فیلیبر که برای اولین بار است به ایران سفر میکند، درباره حضور در جشنواره سینماحقیقت عنوان کرد: خوشبختانه سینماحقیقت جشنوارهای است که برنامهریزی بسیار خوبی دارد، پرسنل مهربانی دارد و از همه مهمتر برنامه آن بسیار پر و پیمان، متنوع، جذاب و غنی است. متاسفانه من فرصت تماشای همهی فیلمهای مستند را در این جشنواره ندارم، چون فردا باید بروم، اما بسیار دلم میخواست که فیلمهای بخش مسابقه ملی را ببینم. فیلمهای بخش بینالملل را در هر جشنواره دیگری میتوان دید، اما فیلمهای بخش ایران را بسیار دوست داشتم ببینم چون جای دیگری نمیتوان آنها را دید. شاید فردا فرصت کنم که چند فیلم ببینم.
وی تاکید کرد: برای من وجه بیانی شاعرانهای که در سینمای ایران وجود دارد بسیار جذاب است. همچنین نگاه فلسفی که در آن جریان دارد. به خصوص در آثار کیارستمی که فیلمساز محبوب من است. من او را چندین بار ملاقات کردم و بسیار تحت تاثیر شخصیت، هنر و رفتار او قرار گرفتم. زمانی که فوت شد، برایش در روزنامهای انگلیسی یادداشتی بلند نوشتم. برای من ویژگی جذاب کیارستمی تجربهگرایی او بود؛ مثلاً در فیلم کلوزآپ که من شیفته آن هستم، همین تجربهگرایی وجود دارد.
این مستندساز پیرامون عنصر درام در سینمای مستند گفت: در همه فیلمهای من علاوه بر درام، حتماً درصدی از شوخی هم وجود دارد چون شخصاً فرد مغروری نیستم. برای همین فکر میکنم خندیدن لازم است. در واقع ما برای زنده ماندن نیازمند خندیدن هستیم. خندیدن، گریه کردن و همه این حسها به هم آمیخته است. آنتوان چخوف میگوید: «در زندگی همه احساسات به هم آمیخته است. عمیق و سطحی، متعالی و مضحک». این زندگی است و ما به سوژه نیاز نداریم، چون تمامی این احساسات به هم آمیخته است. برای من هم سوژهیابی چنین سیری دارد و همه اینها کمدی انسانی است. من به عنوان فیلمساز تنها چیزی که میدانم این است که یک فیلم نباید تظاهر کند، نباید آن قدر سخت باشد که مخاطب از درک آن ناتوان باشد. فقط باید مساله را دیدنی کند و وجه بصری سوژه را پررنگ کند. در غیر این حالت ویژگی سینمایی از آن فیلم دریغ شده است، چون تماشاگر نتوانسته که به عمق آن فیلم و آن سوژه راه پیدا کند و همهچیز در مرحله نمایش صرف باقی مانده؛ یعنی همه آن چیزها پنهان باقیماندهاند.
اوتصریح کرد: به نظر من فیلم نباید برای قانع کردن مخاطب قدمی بردارد و همین طور نباید نکتهای را به مخاطب دیکته کند. این که بخواهد بگوید این سوال را بپرس و آن یکی را نه. قطعاً فیلم جالبتر خواهد بود اگر به مخاطبانش المانهایی بدهد که آنها را به فکر کردن وادار کند، در عوض اینکه به آنها بگوید به چه فکر کنند و به چه نه. آنها باید بتوانند آزادانه افکارشان را در زمان تماشای فیلم رها کنند. فیلم یک بیانیه دقیق و ریزبینانه یا یک تز دانشگاهی نیست که کارگردان بخواهد آن را صادر کند و مخاطب محکوم به رعایت همه جوانب آن باشد. شما باید تماشاگرتان را به عنوان یک شخص و یک سوژه ببینید و بررسی کنید، نه به عنوان کسی که قرار است شما او را چون یک پرنده تغذیه کنید. فیلم باید شما را با سطحی از رازآلودگی مرتبط کند. فیلم باید بتواند سوالات شما را نگه دارد و مسائل را برای تان باز کند، نه اینکه در پی جواب دادن به آنها باشد.
فیلیبر درباره سیر مستندسازان به سمت سینمای داستانی گفت: برای من مستندسازی پله اول برای ساختن فیلم داستانی نیست. من میدانم که بسیاری از مردم و حتی فیلمسازان بر این باورند که مستند اصلا فیلم واقعی محسوب نمیشود و آن را سینما نمیدانند. آنها بر این باورند تا زمانی که فیلم داستانی ساخته نشود، فیلمی ساخته نشده! حالا فرقی نمیکند شما در شروع راه مستندسازی باشید یا چهل سال از فیلم ساختنتان گذشته باشد. در حالی که این ایده باید عوض شود که مستند فیلم کامل نیست و داستانی برای روایت کردن و درگیر کردن مخاطب ندارد. این خیلی برای من پیش میآید که مردم از من میپرسند چه زمانی فیلم داستانیات را میسازی؟ و من همیشه میگویم که من فیلم داستانی ساختهام! منظورتان چیست؟ فیلم مستند اتفاقاً روش و مدیوم بسیار خوبی برای داستانگویی است. از زمانی که شما دوربین را روشن میکنید تا زمانی که خاموش میشود شما در حال قصهگویی هستید. فیلم مستند هرگز فیلم خامی نیست که فکر کنید هیچ قضاوتی در آن نیست و قطعاً تفسیر فیلمساز در آن وجود دارد. همیشه دید در فیلم مستند وجود دارد. فیلم مستند همیشه به نگاه فیلمساز نزدیکتر است تا فیلمی که قصد دارد واقعیت را بازسازی کند. بنابراین یک مستندساز نگاه خنثی ندارد بلکه همچون هر فیلمساز دیگری درگیر نگاه شخصی است.
وی در پایان تاکید کرد: شما در مقام یک مستندساز باید آگاه باشید که مسوولیتتان چند برابر است و در قبال آدمها موظفید که شان آنها را حفظ کنید. اگر مستندساز فرد ناآگاهی باشد، واقعاً میتواند سرنوشت یک سوژه یا انسان را تغییر دهد.