بعدی
like

شال سبز

‏. ‏(‏۶-‏مهر-‏۱۳۹۸)

می‌خواهم که فریاد نزنی و بگذاری در گمنامی بمانم و بمیرم، همچنانکه عزیزان رزمنده‌ام در گمنامی ماندند و شهید شدند.

هر چه می‌رفتم جاده به انتها نمی‌رسید، سرعت غیرمجاز نیز چاره ساز نبود. دنده لج را چاق کرده و بی امان می‌راندم، مقصد مقصودی وجود نداشت، فقط می‌راندم تا هر چه می‌توانم از زندگی خود دور شوم. می‌دانستم نمی‌توانم از خود دور شوم، اما می‌خواستم مثل همیشه تلاش خود را کرده باشم. ماشین بیچاره به نفس نفس افتاده بود، اما زوزه کشان جاده را با حرص می‌بلعید و جلو می‌رفت. از بس که راندم از راه ماندم، ماندم تا به شکست خود در برابر سرنوشت محتوم یک بار دیگر اقرار کرده و سر تعظیم فرود آوردم.
ماشین کنار جاده از نفس افتاد. از آن پیاده شده و نگاهی به اطراف انداختم. گیسوان زرین گندم زاری با نوازش باد در تلاطم بود. میان گندم‌زار سفیدپوشی به گندم‌ها رسیدگی می‌کرد. صدایش کردم، به سمت من برگشت، دقیقه‌ای بعد روبرویم بود. چهره‌ای آفتاب سوخته داشت با محاسنی سفید و یکدست. به پیرمردی هفتاد ساله می‌مانست، اما چشمانش نشانی از پیری نداشت. چشمم به شال سبزش افتاد که بر کمر بسته بود، سریع به چشمانش خیره شدم، نگاهش را از من دزدید. اشک در چشمانم حلقه زد. دستش را گرفتم که ببوسم، اما خیلی زود آن را از میان دستانم پس گرفت. به پایش افتادم، او هم سریع نشست تا هم قامت من باشد. بغض خود را فرو داد و گفت: گویا گرما زده شده‌ای مرد!
در چشمش نگریستم و گفتم: محال است آن چشمان مهربان و نافذ را تا ابدالدهر فراموش کنم، چشمان فرمانده و مردانه مردی که در اوج آتش دشمن بعثی، خود را به دل آتش زد تا نوجوان زخم دیده بسیجی‌اش را نجات دهد، هر چند که خود زخم فراوان خورد.
شال سبزش را باز کرد و با آن اشکم را از گونه سترد.
شال را گرفته و بو کردم و گفتم: این شال نشانه عزت مردی است که دشمنان بعثی از او در هراس و نیروهای خودی در امان بودند. سرش را پایین گرفته بود و هیچ نمی‌گفت.
با دست سرش را به سمت بالا هل دادم و گفتم: می‌خواهم همه جا نام تو را فریاد بزم تا بیش از این در گمنامی نمانی.
بوسه‌ای بر پیشانی عرق کرده‌ام زد و گفت: می‌خواهم که فریاد نزنی و بگذاری در گمنامی بمانم و بمیرم، همچنانکه عزیزان رزمنده‌ام در گمنامی ماندند و شهید شدند.آنانی که هنوز گمنام هستند و خوب شناخته نشده اند.جفایی که به این شهیدان می شود تا کنون در حق کسی روا داشته نشده است.


یادداشت سید رضا اورنگ شال سبز جاده

@nasrodinmolla