او یک عمر دمش در خمره بود و لبش بر کاسه، حال نیز ریق رحمت را سر کشیده و رفته. جوانک گفت: مردم اکراه دارند به او دست بزنند، اگر نیایید جنازه روی زمین می ماند.
ملا با جوانک به سمت خانه تیمور سگ سبیل رفت. جماعت مقابل خانه تیمور ازدحام کرده بود، با دیدن ملا همه به سمت او آمدند و از وی کسب تکلیف کردند. ملا چیزی نگفت و وارد خانه شد. تیمور سگ سبیل در حالی که آخرین بطری را تا ته سر کشیده بود، همانجا روی زمین پهن بود. ترکیب گند بوی الکل و جنازه حال ملا را دگرگون کرد. ملا خواست سریع از اتاق خارج شود که نگاهش به یک بیت افتاد که روی دیوار نصب شده بود:
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند
بیت خواجه، ملا نصرالدین را تکان داد. جماعت را به کمک طلبید و جنازه را از روی زمین برداشتند.
