آرت کافه-سیدرضااورنگ:قهرمانان ستون هایی هستند که مردم به آنان تکیه کرده و آینه هایی که آرزوی خویش را در آن به تماشا بنشینند.
این پدیده آن قدر در زندگی انسان ها مهم بوده و هست که در داستان های بیشمار توسط مردم عادی و نویسندگان بزرگ و کوچک، قهرمان های خیالی خلق شده اند تا مردم در کنار شان احساس آرامش کرده و به وجود آنان ببالند.
پس از ظهور پدیده اعجاب انگیز سینما،پای قهرمان های واقعی و خیالی خیلی زود به این عرصه کشیده شد و پرده سینماها و جسم و روح مخاطبان را تسخیر کردند.
تمام کشورها به قهرمانان شان می بالند و افتخار می کنند،زیرا می دانند مردم در کنار آنان قرار داشته و دارند و تاریخ یک ملت را رقم زده و می زنند.
کشوری مانند آمریکا که تاریخ کوتاه مدتی دارد،مطمئنا قهرمانان زیادی ندارد تا به آنان مباهات کند،برای همین قهرمانان خیالی جذاب بیشماری را خلق کرده و توسط سینما و قدرت رسانه ای اش به خورد تمام دنیا داده است،قهرمانانی که مردم با آنان همذات پنداری کرده و برای شان احترام قائل هستند.
کشور بزرگ ایران زمین در طول تاریخ،بدون تعصب بیشترین قهرمانان دنیا را داشته و دارد،حتی قهرمانان خیالی داستان هایش واقعی به نظر آمده و جذابند.
هیچ گاه نتوانسته ایم قهرمانان مان را در سینما و تلویزیون احیا کرده و به نسل جدید درست نشان دهیم،آن وقت از آنان توقع داریم که به قهرمانان سینمای آمریکا دل نبندند،این توقعی بیجاست!چه کرده ایم برای نشان دادن عظمت قهرمانان بزرگ میهن که از جوانان انتظار داریم آنان را الگوی خود قرار دهند!
هر بار هم که فیلم یا سریالی درباره بزرگان و قهرمانان ایرانی گذشته و حال ساخته ایم،به جای بالا بردن جایگاه شان،آنان را از عرش به فرش رسانده ایم.
نمونه اش جهان پهلوان غلامرضا تختی که فیلمسازی خام اندیش،او را از تخت پهلوانی پایین کشیده و به ترسویی تبدیل که از ترس مشکلات خودکشی کرده!بی هیچ شکی باید گفت ساخت این فیلم سفارشی است و برای لطمه زدن به قهرمان و پهلوان مردم.
مرحوم تختی در مصاحبه ای گفته بود:«مشهدی علی دلال باشی که از خادمین سالن دارالفنون بود در هر جلسه، بعداز پایان تمرین لنگ مخصوص ورزشی و لنگ دوم مرا که برای نماز استفاده می کردم با مهر و تسبیح می آورد و دست من می داد و بعد با هم دو نفری بی توجه به دیگران و فضای آن زمان، نمازمان را می خواندیم.
در ادامه گفته:«مادرم که من به او ننه می گفتم، گوهری بود که هر وقت به قصد مسابقه با اجازه او از خانه خارج می شدم، از زیر قرآن مجید ردم می کرد و آیه الکرسی می خواند».
غلامرضاتختی: «یادم می آید بعد از بازگشت روزی که تیم را به دیدار شاه بردند. من مانند همیشه دست او را نبوسیدم. شاه در مقابلم توقفی کرد و گفت:«شما دیگر باید کشتی را کنار بگذاری و مربی شوی.» گفتم من برای این مردم چیزی ندارم جز کشتی، این آخرین فرصت من است که برای رضایت آنها کشتی بگیرم و خوشحال شان کنم. شاه از جواب سربالای من خوشش نیامد و بعد از آن، حقوق من قطع شد که شامل ۱۰۰۰ تومان از سازمان برنامه ، ۱۰۰۰ تومان از سازمان تربیت بدنی و ۶۰۰ تومان از راه آهن بود».
جلال آل احمد بزرگ نیز در باره او گفته:«از آن همه جماعت، هیچ کس حتی برای یک لحظه به احتمال خودکشی فکر نمی کرد.آخر جهان پهلوان باشی و در «بودن» خودت جبران کرده باشی «نبودن» های فردی و اجتماعی دیگران را و آن وقت خودکشی!؟»
در آن زمان رژیم گذشته با تمام امکانات رسانه ای و غیره سعی کرد توطئه قتل مرحوم تختی را خودکشی جلوه دهد،حتی با انتشار نامه ای از جهان پهلوان،اما مردم هرگز نپذیرفتند و مجله توفیق نوشت:«تختی را خودکشی کردند».
یکی از غسال ها در آن زمان گفته بود:«پشت سر مرحوم تختی شکافی بود که مشت من در آن جا می شد».اگر با سم خودکشی کرده این زخم چگونه سر باز کرده است؟!
مگر می شود تو مرد خدا باشی،جهان پهلوان و مراد مردم،کودکی تازه متولد شده هم داشته باشی،بعد خودکشی کنی؟از مرد عادی هم بعید است،چه رسد به قهرمان ملی!پهلوانی که از قدرت دوران نترسیده و سر مقابلش خم نکرده،در برابر ناملایمات زندگی تعظیم و خودکشی کند؟!
کارگردانی سفارشی ساز در فیلمش تختی را ترسو نشان داده و تلویزیون هم در برنامه ای با تحت فشار گذاشتن بازیگری سپید موی از وی اعتراف گرفته که تختی خودکشی کرده!
توطئه ای را که رژیم گذشته با وجود تمام امکانات نتوانست به انجام برساند، سینما و تلویزیون ایران آن را به سرانجام رساندند!
آمریکا قهرمانان خیالی اش را آن گونه به تصویر می کشد، ما قهرمانان واقعی خویش را این گونه!