آرت کافه-سیدرضااورنگ:شایعه های مکرر مرگ جمشید مشایخی سرانجام به حقیقت پیوست، حقیقتی تلخ،اما واقعی.فرصت طلبانی که بوی مرگ را شنیده بودند،پیش از این اتفاق شوم،عکس ها و فیلم های سلفی را گرفته بودند تا از قافله عقب نمانند.
مرگ هر انسانی،خبری است دردآور و مرگ هنرمند دردآور تر.چاره ای نیست،باید آن را پذیرفت و دردش را به جان خرید.روزگار با کسی شوخی ندارد،قضا و قدر را نیز نمی توان به تاخیر انداخت،زیرا سرنوشتی است محتوم و غیر قابل بازگشت.
در ایامی که برخی برای سرگرمی،اخبار صدق و کذب درباره سیل های مهیب را در کسری از ثانیه و بدون و تامل و تحقیق در فضای مجازی منتشر می کردند،پیرمردی سفید موی که قبای هنر را بر دوش داشت روی تخت بیمارستان با مرگ دست و پنجه می کرد.شاید این خواست روزگار بوده که جمشید مشایخی لحظات آخر زندگی را در آرامش سپری کرده و از شر و آزار سلفی بگیران مرگ آسوده باشد.
سیل تسلیت ها و آه و تاسف ها،دقایقی پس از مرگ این هنرمند از هر طرف سوی رسانه های مجازی و غیر مجازی سرازیر شد تا مهر تاییدی باشد بر کوچ این هنرمند و نشانه ای برای خودنمایی عده ای که همیشه در این لحظات آماده به یراق هستند.
جمشید مشایخی،عزت الله انتظامی،داوود رشیدی،علی حاتمی،جعفر والی،محمد مطیع،فریدون ری پور،ناصر ملک مطیعی و بسیاری دیگر از خیل پیشکسوتان سینما،مانند گنجینه هایی دست نخورده دفن شدند،بدون آنکه از تجربه های گرانبهای آنان برای پیشرفت سینما ، تئاتر و هدایت جوانان تازه به عرصه آمده استفاده شود.هر کدام از این هنرمندان،بیش از ۵۰ سال در عرصه سینما و تئاتر هنرمندی کرده و خون دل خورده بودند،تجاربی داشتند که بهایی برای آن نمی توان تعیین کرد.
چرا از تجربه گرانبهای هنرمندان پیشکسوت در عرصه های مختلف استفاده نشده و نمی شود؟در کدام دانشگاه به روی آنان گشوده شد تا دانش خویش را به نسل جوان و تازه نفس منتقل کنند؟دانش و تجربه ای را که آنان داشتند و دارند،بسیار بالاتر و والاتر از هر مدرک دانشگاهی بود و هست.هنر ذاتی است و رسیدن به مرز هنرمندی بدون پیر راه امکان پذیر نبوده و نیست.مشکل بزرگ مراکز دانشگاهی ایران در بخش هنر این است که اجازه حضور پیشکسوتان در کلاس ها را به دلیل اینکه مدرک کاغذی ندارند،نمی دهند،حتی حاضر نیستند برای آنان کارگاه هایی تشکیل بدهند تا تجربه های بهتر از گنج خویش را به دانشجویان تقدیم کنند.
کدام یک از مدرسانی که در دانشگاه ها و موسسات آموزشی درس بازیگری می دهند،تجربه جمشید مشایخی و امثال او را دارند؟دانشجویان از پیشکسوتان این عرصه بیشتر می توانند بهره ببرند یا از تئوری های کتاب نوشته ای که توسط برخی از استادان کم تجربه و بی تجربه ارائه می شود؟
مدرسانی که مدرک دکترای پژوهش هنر را به دوش می کشند کجا می توانند، بازیگر، فیلمبردار، کارگردان، فیلمنامه نویس، تدوینگر و غیره را آموزش داده و وارد بازار کار کنند؟این مهم از پیران خشت خام دیده برمی آید یا جوانان آینه به دست؟
نمی شود منکر مدرسان جوانی شد که دارای توانایی هستند،اما ترکیب استادان باید ترکیبی از جوانان تازه نفس و پیران جهان دیده باشد،یعنی ترکیب تئوری و تجربه.اگر در دانشگاهی این اتفاق بیفتد،بی شک نسبت به مراکز دیگر موفق تر است.
سینما خواندنی نیست،یاد گرفتنی است.آنچه را که مدرسان جوان خوانده اند،پیران جهان دیده دانسته اند.هنر و فن سینما در وجودشان نهادینه شده است،زیرا سال ها در این راه خاک خورده و عرق ریخته اند.
بعضی از مراکز دانشگاهی نیز که می خواهند پیشکسوتانی را به عنوان خبره به کار بگیرند،صدها سنگ بزرگ پیش راه شان قرار می دهند تا از ادامه راه پشیمان شوند.
رشته سینما نیز مانند دیگر رشته های هنر،فوت های کوزه گری خاص خود را دارد که باید توسط صاحبان این فنون که پیشکسوتان هستند به نسل جدید منتقل شود.
هنر بازیگری سینمای ایران مدت هاست که زمینگیر شده است،زیرا از تجربه پیشکسوتان بهره نمی برند.برای پیشرفت در هنر بازیگری و دیگر شاخه های سینما،باید تجارب از نسلی به نسل دیگر منتقل شود که در ایران نمی شود.تجربه های گرانبهای جمشید مشایخی در کدام دانشگاه و به کدام هنرجویان عرضه و منتقل شده است؟!این تجارب مکتوب نیست که آنها را در قفسه کتابخانه ها نگه داشت و در صورت لزوم از آنها استفاده کرد! باید تا وقتی در قید حیات هستند از وجودشان استفاده شود.
به جای تسلیت گفتن و اشک تمساح ریختن برای درگذشت امثال جمشید مشایخی،باید پیش از رحلت آنان، گنجینه های شان را گشود و بهره برد،اگر پیش از استفاده دفن شوند،دیگر به دست نخواهند آمد!
خدا بیامرزاد جمشید مشایخی و دیگر هنرمندان درگذشته ایران زمین را و دانش و عقلی نیز به مدیران هنری و روسای دانشگاه های هنر بدهد تا از وجود پیشکسوتان این عرصه بیشترین و بهترین بهره را ببرند.