آرت کافه-سیدرضا اورنگ:در زمانی که هالیوود و سینمای اروپا به جهان فخر می فروختند و خود را پرچمدار سینمای جهان میدانستند، نابغهای در سینمای ژاپن قد علم کرد و نه تنها خود را، بلکه سینمای ژاپن و آسیا را به جهان معرفی کرد. دستاندرکاران هالیوود و کشورهای صاحب سینما هرگز فکر نمیکردند فیلمسازی از کشوری آسیایی ظهور کند که بتواند سینمای جهان را تحت تأثیر قرار دهد. آکیرا کوروساوا، جوانی علاقهمند به نقاشی و مستعد در این هنر، به دنبال تکمیل هنر خود بود که وارد دنیایی پر زرق و برق و بزرگ یعنی سینما شد. وی خیلی زود مدارج را در هنر هفتم طی کرد و به مقام کارگردانی رسید. در دهه ۴۰ میلادی چند فیلم ساخت، اما اثری که نام او را بر سر زبانها انداخت «هفت سامورایی» بود، فیلمی خوش ساخت و حرفهای که چشم علاقهمندان را گرد و زبان سینماگران را به تحسین وا داشت.
این فیلم آنچنان گیرا و تأثیرگذار بود که هالیوود را وادار کرد تا «هفت دلاور» را با اقتباس از آن ساخته و روی پرده ببرد. هرچند در این فیلم بازیگران بزرگی چون یول براینر، استیو مک کوئین و ایلای والاک بازی میکردند، اما هرگز نتوانست تأثیر «هفت سامورایی» را داشته باشد. کوروساوای توانا و جوان حالا به کارگردانی سرشناس تبدیل و کارش به مراتب سختتر شده بود، اما او پا پس نگذاشت و با ساخت فیلمهای حرفهای و زیبا، بیش از پیش نام خود را بر سر زبانها انداخت. در میان دهها فیلمی که در کارنامه هنری کوروساوا وجود دارد، به زحمت میتوان فیلمی متوسط یا ضعیف پیدا کرد. وی از نمایشنامهنویس بزرگ عرصه تئاتر ویلیام شکسپیر چند اثر از جمله «آشوب» و «سریر خون» به ترتیب بر اساس نمایشنامه های «شاه لیر» و «مکبث» اقتباس کرد و روی پرده فرستاد. هرچند این دو فیلم اقتباسی بودند، اما آنها را باید فیلمهای کوروساوا دانست، زیرا مهر و امضای او پای آنها حک شده است.
کوروساوا نوعی از اقتباس را به نمایش میگذارد که پیش از او کمتر مشاهده شده بود. او به همه آموخت که اقتباس به معنی برداشت نعل به نعل از یک اثر دیگر نیست، بلکه برداشت متفاوتی از آن است که باید مهر هنرمند پای آن خورده باشد. کپی کردن از روی یک اثر، قابل قبول و تحسین برانگیز نیست. «سریر خون» و «آشوب» متعلق به کورو ساوا هستند، نه شکسپیر. خوب است کارگردانان ایرانی نیز از این نابغه سینمای جهان یاد بگیرند و بین اقتباس و کپی کردن فرق بگذارند. متأسفانه در کشور ما برخی از کارگردانان به جای اقتباس، دست به کپی کاری زده و حتی در یک اقدام غیرحرفه ای، نام صاحب اثر اصلی را نیز در تیتراژ فیلم نمیآورند.
کوروساوا از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح دیگری چون «ابله» داستایوفسکی و «در اعماق» ماکسیم گورکی نیز برداشت کرده است.
یکی از شاخصههای آثار کوروساوا آن است که هر پلان مانند یک تابلوی نقاشی است. این نشان دهنده آن است که وی برای هر پلان طراحی خاص خودش را انجام داده است. آشنایی کوروساوا با نقاشی در این تصویر سازی به خوبی قابل مشاهده است. وی با توانایی خاصی که در نقاشی داشت، تمام استوری بوردهای فیلم را خود می کشید و سپس آنها را به تصویر در می آورد. کوروساوا روایتگری قهار است که با زیبایی تمام مخاطب را تا پایان قصه با خود همراه میکند. این حسن تنها در برخی از کارگردانان بزرگ سینما دیده میشود.
از محاسن دیگر فیلم های کوروساوا گرفتن بازی های مناسب و عالی از بازیگران و حتی نابازیگران است. گویی وی آنان را با سحر خود افسون میکند تا آنچه را که می خواهد مقابل دوربین عرضه کنند. آثار کمتر کارگردانی دیده شده که بازیگران ریز و درشت آنها این همه باور پذیر مقابل دوربین ظاهر شوند. از نمونه های بارز آن می توان به بازی بازیگران و نابازیگران در «هفت سامورایی» و «ریش قرمز» اشاره کرد. فیلم های «در سواوزالا»، «یوجیمبو»، «شبح جنگجو»، «دوداسکادن»، «ابله»، «در اعماق» و آثار دیگر کوروساوا هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند که درباره هر کدام میتوان صفحات سفید زیادی را سیاه کرد. این نشان از قدرت فیلمسازی این کارگردان بزرگ سینمای ژاپن و جهان دارد.
در اینجا فقط به عنوان نمونه تنها به دو ویژگی مهم فیلم تأثیرگذار و فراموش نشدنی «ریش قرمز» اشاره میشود. اولین ویژگی این فیلم روایات زیادی است که در آن وجود دارد. هر کدام از کاراکترها داستان خاص خود را دارند که در فیلم روایت میشود. از دکتر نایدی (ریش قرمز) رییس توانای درمانگاه گرفته تا چوبو (کودک فقیر) که برای بقا دست به دزی می زند. «ریش قرمز» از معدود فیلمهای سینمای جهان است که چندین قصه مؤثر را همزمان روایت میکند. ویژگی مهم دیگر، شخصیتپردازی بسیار حرفهای آن است. این شخصیتپردازی را کورو ساوا با توجه به توانایی بازیگران، آنچنان انجام داده است که مخاطب با همه آنان همذاتپنداری میکند. نمونه بارز آن شخصیت چند بعدی دکتر نایدی (ریش قرمز) است که خشونت، مهارت، شرارت و مهربانی را همزمان به نمایش می گذارد. توشیرو میفونه بازیگر توانای سینمای ژاپن و جهان، این نقش را با توانایی و زیبایی تمام ایفا کرده، به گونهای که همه بی هیچ شکی دکتر نایدی را به عنوان یک شخصیت بدیع، قوی و کم نظیر می پذیرند.
کوروساوا اعتقاد ویژه ای به توانایی توشیرو میفونه داشت، برای همین بازی در این نقش را به عهده او گذاشته است. وی به خوبی می دانست تنها میفونه است که می تواند این کاراکتر چند بعدی را با بازی زیبا و توانایش برای مخاطبان باور پذیر کند. بسیار سخت است که از فیلم های کوروساوا حرفی به میان آورد، ولی از توشیرو میفونه بزرگ چیزی نگفت.
میفونه آنچنان بازیگر توانایی است که همگان به قدرت بازیگری او اذعان دارند. هر چند وی با نقش آفرینی در فیلم های کوروساوا به شهرت جهانی رسید، اما نباید این مهم را هم فراموش کرد که یکی از عناصر مهم و غیرقابل انکار موفقیت فیلم های کوروساوا، هنرمند غیرقابل تکرار توشیرو میفونه است. بازیگران زیادی در عرصه سینمای ژاپن، آسیا و جهان مقابل دوربین رفته اند، اما میفونه در میان همه آنان یک استثناست. شاید دیگر سینمای جهان شاهد بازیگری چون او نباشد. میفونه در یکی از فیلم های غربی به نام «جهنم در اقیانوس آرام» که با لی ماروین بازیگر توانای هالیوود همبازی بود، قدرت بازیگری خود را به لی ماروین تحمیل کرد. توشیرو میفونه را باید مهر تأیید برخی از فیلم های کوروساوا دانست، فیلم هایی که کوروساوا بدون حضور میفونه ساخت، همیشه یک چیز کم داشت.
نمایش فیلم های کارگردانان بزرگ جهان، مانند کوروساوا، هرچند به صورت نصف و نیمه و تکه پاره شده در سینما، فرصتی است مغتنم که باید از آن استفاده کرد و به فال نیک گرفت. زیرا جوانان علاقه مند به سینما با دیدن این گونه فیلم ها به عظمت سینما و کارگردانان بزرگ آن پی می برند.
در پایان باید گفت آکیرا کوروساوا نقاش صحنه های ناب در سینما بود. او آنچه را که مخاطب می خواست به آنان ارائه می داد. بی شک تاریخ سینما چنین کارگردان بزرگی را هرگز از یاد نخواهد برد. هرچند کشور ژاپن کارگردانان بزرگ دیگری چون کوبایاشی و اوزو داشت، اما آنان هرگز به شهرت و محبوبیت کورو ساوا نرسیدند. به جرأت می توان گفت، دیگر کارگردانی مانند او پا به عرصه سینما نخواهد گذاشت.
@nasrodinmolla