آرت کافه-سیدرضااورنگ:هنر، پدیدهای است شگرف و شگرفتر از آن خالقان این پدیده هستند. مردان و زنانی با روحی لطیف و ذهنی شریف. آنانی که هنری برای ارائه ندارند، همواره به هنرمندان غبطه خورده و حسرت بر دلشان مینشیند. عدهای نیز میتوانند اثری را تولید و ارائه کنند، اما نمیشود نام هنر بر آن نهاد، زیرا از شرایط هنر به دور است، هر چند که از لحاظ تکنیکی کم ایراد باشد. این افراد کسانی هستند که از قدرت ذهن خود بهره میبرند و تواناییهای دل را نادیده میگیرند.
لطافت روح، شرافت ذهن و از همه مهمتر حلاوت عشق عناصری هستند که هنر را پدید آورده و به صاحب اثر مقام هنرمندی میدهند. آنانی که از این سه عنصر بیبهرهاند، هرگز به مقام هنرمندی نرسیده و نخواهند رسید.
هرگز دیده نشده یک هنرمند اصیل به هنرمند دیگری یا اثرش بتازد. او سرگرم کار خویش است، اگر از وی نظری درباره اثری بخواهند، تنها نظر خود را بیان کرده و اصلا برای صاحب اثر تعیین تکلیف نمیکند.
هر هنرمندی برای خود سبکی خاص دارد که هنرش را از دیگران متمایز میکند. برای همین است که به آنان صاحب سبک میگویند. سبک هنرمند امضای اوست که نانوشته پای اثرش دیده میشود. سبکهای گوناگونی در هنر وجود دارد که اسامی مختلفی دارند، اما هیچ هنرمندی روی سبک خود نامی ننهاده است. این تئوریسینها و منتقدان هستند که نام نهاده و مینهند.
خاصیت مهم هنر، در لحظه خلق شدن است، اگر غیر از این باشد، صنعتی بیش نیست. صنعت هم زیباست، اما از حس تهی است. یکی از نمادهای متمایزکننده هنر و صنعت، تفاوت فرش دستی و ماشینی است. هر دو زیبایی خاص خود را دارند، اما یکی دارای حس و دیگری فاقد آن است. حس، برگ برنده هنر است. همین حس است که روی مخاطبان تاثیر گذاشته و او را مجذوب اثر هنری میکند. کسانی که از این حس زیبا تهی هستند، هرگز نمیتوانند در لحظه، اثری را خلق یا کشف و شهودی داشته باشند. آنان برای خلق اثر خود، پیشاپیش تعیین میکنند در چه سبکی میخواهند کار کنند که این با ذات هنر منافات دارد.
همین مهم اثرشان را از هنر دور و به صنعت نزدیک میکند. شاعری که ساعتها بنشیند و به خود فشار بیاورد تا شعری بگوید، هرگز نمیتواند حتی بیتی شایسته نیز بسراید، زیرا تراوش ذهن اوست، نه دلش. این در مورد نقاشی و هنرهای دیگر نیز صدق میکند.
آنانی که برای خلق اثر به دلشان رجوع نکرده و از آن طلب کمک نمیکنند، حسی در اثرشان جریان ندارد تا مخاطب را جذب کند، حتی اگر از زیباییهای بصری بهره داشته باشند.
عدهای از صنعتگران که هرگز نتوانستهاند به مقام هنرمندی برسند، سبک و اثر خود را برترین میدانند. برای همین مدام تلاش دارند دیگران را نیز وادار کنند از سبک آنان پیروی کنند. برای نیل به هدف خود از هر وسیلهای نیز استفاده میکنند، حتی انتقادهای شدید و تهمتهای ناروا. این گروه سعی دارند برای همه چیز و همهکس تعیین تکلیف کنند، حتی برای هنر! اگر این افراد کوچکترین بویی از هنر برده بودند، هرگز به خود اجازه نمیدادند به آثار دیگران و صاحبان اثر بتازند.
مگر میشود برای هنر واقعی و هنرمندان اصیل تعیین تکلیف کرد؟! اگر در تمام دانشگاهها و محافل به اصطلاح هنری، بیوقفه به هنرمندان واقعی و هنر اصیل بتازند تا آنها را از بین برده یا کمرنگ کنند، هرگز چنین اتفاقی نیفتاده و نخواهد افتاد، زیرا هنر ماناست و هرگز نخواهد مرد، حتی اگر صاحبان هنر هزاران بار بمیرند.
منتقدان سطحینگر به روی اثر نگاه میکنند، منتقدان و مخاطبان پاکیزه دل به روح آن. همین دیدگاه است که یک هنرمند و هنرش را مانا میکند. این مردم صاحب نظر هستند که هنر و هنرمند را جاوید میکنند، نه منتقدان بیبصر. بصیر کسی است که درون و بیرون را همزمان میبیند.
منتقدانی نیز وجود دارند که مانند مخاطبان بینا دل به روح اثر مینگرند، اما نگاهی دقیقتر دارند و به عمق هنر پی میبرند. این گروه از منتقدان هرگز به هنر اصیل، هنرمند واقعی و مخاطبان بصیر نتاخته و به تمسخرشان نمیگیرند. هدف آنان اعتلای هنر است. این هدف والا، منتقدان بینا دل را از منتقدان دیگر متمایز میکند.