به گزارش آرت کافه،پوریا در ابتدای صحبتهایش گفت: آن چیزهایی که موجب تفاوت و تقابل برخی از فیلمها مانند «گوزنها» و «کندو» در دل موج نو سینمای ایران با سینمای فارسی میشد معمولا نادیده گرفته میشود و این سوال را پیش میآورد که پس تفاوت چنین فیلمهایی با فیلمفارسی چیست؟ به همین دلیل اصرار دارم که این فیلمها را از نوستالژی منها کنیم و بهعنوان یک فیلم با آنها مواجه شویم. این بدان معنا نیست که پس زمینه تاریخی فیلم و تاثیراتش را نادیده بگیریم. مثلا تعابیری از دل فیلم «گوزنها» که به بازیابی عزت نفس و لذت انتقامجویی از پدیدهای که خود را نسبت به آن محق میدانیم، در زیان و زیست ایرانی جاریاند. تا جاییکه برخی افراد حتی فیلم را ندیدهاند و این تعابیر را بهکار میبرند.
این منتقد سینمایی اضافه کرد: تثبیت این عناصر که به تاریخ تبدیل شدهاند امری متفاوت است از بسنده کردن به نوستالژی. مسعود کیمیایی خود در فیلم «گوزنها» با مشهور شدن مونولوگ بهمن مفید در «قیصر» شوخی میکند تا بگوید قصههای پابساطی چیز مهمی نیست و چرا مردم به این قسمت از فیلمها چسبیدهاند و فکر میکنند در آن حقانیت و ارزشی وجود دارد؟ اگر با مراتب تحلیلی و شناخت روایت و ساختار و همینطور بحثهای مضمونی و انسانی با فیلم مواجه شویم، خواهیم دید که نوستالژی نیز معنای جدیدی پیدا میکند؛ به معنای تثبیت بخشی از عناصری که در تاریخ سینمای ایران الگوساز شدهاند.
وی در پاسخ به سوال کثیریان درباره دلیل تاثیرگذار نبودن گذر زمان بر «گوزنها» گفت: وقتی یک فیلم به الگو تبدیل میشود چنین اتفاقی میافتد. مثلا پس از «قیصر» چندین فیلم مبتنی بر انتقام ساخته شد و این فیلم به یک الگو در سینمای ایران تبدیل شد. «قیصر» در لحظه شکلگیریاش بهطور کامل یک شخصیت است با تمام ویژگیهای منحصربهفرد. به این معنا، شخصیت با کلیات تیپیک همخوانی ندارد. در فیلمهای پس از «قیصر» الگوی انتقام تکرار نمیشود، فقط نوع سرکشی و عصیانگری قیصر تکرار میشود. حالا نوع شخصیت قیصروار خلق کردن شبیه به یک تیپ شده است و بعد از انقلاب نیز بازیگرانی را میبینیم که الگوی بازیشان شخصیت قیصر است. پس چیزی که زمانی بیهمتا بوده و بهعنوان شخصیت خلق شده است، بعد بهتدریج شبیه به یک تیپ میشود. من اینها را تیپهایی میدانم که در دل خود تاریخ سینما شکل گرفتهاند؛ نه تیپ به معنای شغلی در جایگاه اجتماعی و رفتاری آن میشناسیم. پس از تبدیل شدن به تیپ، گام بعدی میتواند تبدیل شدن به کلیشه باشد.
پوریا افزود: آنچه باعث عدم تاثیرگذاری زمان بر «گوزنها» میشود، اینست که اگر شرایط ساخت فیلم بازتر هم بود و کارگردان میتوانست میزان مبارزهگری کاراکتر «قدرت» را مطرح کند، «گوزنها» باز هم با همین رفتار اقتصادی و صرفهجویانه درباره آشکار کردن پسزمینه چریکی ساخته میشد. نباید آب به آسیاب سانسور بریزیم و بگوییم محدودیت خلاقیت میآورد، اما به نظر من صرفا آن محدودیت عامل این نوع نهانگری فیلم و تبدیل نشدنش به شعاری مشخص نیست.
این منتقد سینمایی در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: این تصور اشتباه است که وقتی فیلمی کوچه و خیابان و آدمهای بیپول را نمایش میدهد، پس حتما باید کوپن دست آنها بدهیم تا فیلم واقعگرا شود. نمیتوان چنین چیزی را به دامنه قضاوت و ارزیابی حقانیت فیلم تبدیل کرد. فراموش نکنیم یکی از مهمترین فیلمهای اجتماعی که چهار سال پس از «دزد دوچرخه» توسط ویتوریو دسیکا ساخته شد، «معجزه در میلان» است که مطلقا به نورئالیسم محدود نمیشود. در این فیلم آدمها پرواز میکنند. پس تخیل هم در سینمای اجتماعی وارد میشود و لازم نیست تمام عناصر فیلم با واقعیت محض همخوان باشد و از یک واقعیت قابل استناد گرفته شده باشد. سینمای اجتماعی میتواند مانند بخشهای کاملا تمثیلی «گوزنها» که جاهایی تحمیل شده به میزانسن به نظر میرسد، واقعگرای مطلق نباشند. کاملا واضح است که «گوزنها» در ستایش مطلق طبقه محروم و غمخواری با آن نیست، بلکه کاهلی آنها را نیز نشان میدهد.
وی درباره شخصیتهای «قیصر» و «سید» توضیح داد: «قیصر» الگو نداشت و آدمی بسیار کم حرفتر و عملگر بود. فیلم «قیصر» خیلی بیشتر به فردیت قیصر متکی است و به همین دلیل هم اسم قهرمان و اسم فیلم یکی است. اسم «گوزنها» اما نمیتواند قدرت یا سید یا «قدرت و سید» باشد، چون اساسا فیلمی نیست که آنقدرها به شخصیت این دو نفر متکی باشد و آنها را الگو قرار دهد. ویژگی کلیدی «گوزنها» ساختار مدرن آن است و در سینمای ایران فیلمی بدون قهرمان واحد، شخصیت اصلی و کنش اصلی نبوده و تا سالها پس از «گوزنها» هم نبود.